•ابن سینا این برهان را در نمط چهارم اشارت مطرح کرده و نام آن را« صدّیقین» نامیده است:
الف) هر موجودی یا ممکن است یا واجبو از ایندو حال خارج نیست.
ب) اگر ممکن باشد، نیازمند مرجح است. هر مرجحی نیازمند مرجحی است و آن مرجح نیازمند مرجحی دیگر و... که موجب دور یا تسلسل میشود.
نتیجه: براى دورى و اجتناب از اشکال دور و تسلسل بایستى سلسله وجودات به واجب منتهى شود. اگر واجب باشد: همان صانع است. (مطلوب)
سپس مىگوید:« در إثبات صانع بهترین طریق را پیمودم، به جهت آنکه از راه مطالعه وجود، إثبات صانع شده بدون آنکه مخلوقات یا حدوث عالم و یا حرکت، واسطه در إثبات صانع قرار گیرد»
چون از راه خود وجود بر واجب استدلال شده، برهان خویش را« صدّیقین» نامیده است.
•این برهان را نخست ابن سینا مطرح ساخت (الاشارات والتنبیهات، 277)
•حقیقتِ وجود یا واجب است یا مستلزم واجب. پس، واجبِ بالذّات وجود دارد.(نهایة الحکمة، 268).
تقریر: (برهان یا سبیل صدیقین): اثبات وجود خدا از طریق وجود، و از صفات بذات و از افعال به صفات رسیدن
1. هستى یکواقعیّتاست. 2.با هیچ قید و شرطى، لا واقعیّت نمىشود.
نتیجه: چون هر جزئى از جهان رو به نیستى مىرود، نمىتواند عین واقعیتى باشد که نیستى نمىپذیرد.
آن واقعیت همان است که جهان با آن واقعیّت مىپذیرد و بدون آن از هستى نصیب نمىبرد و از میان مىرود.
پس، جهان و اجزاى آن، براى استقلال وجودى و واقعیّت خویش بر واقعیّتى تکیه دارد که فى نفسه عین واقعیّت است (روش رئالیسم، 5/ 77؛ تعلیقه بر اسفار، 6/ 14).
اثبات خدا از طریق بطلان دور و تسلسل توسط خواجه نصیر الدین طوسى در تجرید الاعتقاد:
•«اگر در میان موجودات، واجب الوجودى یافت شود که مطلوب حاصل است.
•اگر موجود واجبی نبود و تنها ممکنات بودند، بنابر ابطال دور و تسلسل نیازمند به واجب خواهد بود.
•زیرا اگر از علّت وجودِ ممکن سؤال شود، در حالى که در عالم هیچ موجود واجبى نباشد، خود علّت نیز باید امر ممکنى باشد و لذا نقل کلام در آن علّت خواهد شد که باز علّت آنهم بنا بر فرض مذکور باید امر ممکنى باشد و همینطور اگر نقل کلام در علّت امر سوم و چهارم ... ادامه یابد، در نهایت منجر به تسلسل مىگردد و تسلسل هم باطل است؛ و در صورت دیگر اگر سلسله علل به همان امر أوّل بازگردد، دور خواهد بود.»
•نتیجه: سلسله ممکنات باید به واجب منتهى شود. (برهان صدّیقین بوعلى سینا)
•موجود مطلق یعنى مجموع الموجودات (ممکن و واجب) از حیث موجود بودن مبدئى ندارد= (علّت و سبب ندارد)
•اگر موجود مطلق از حیث موجود بودن محتاج به مبدأ باشد، دو وجه دارد:
•یا این مبدأ خارج از مجموع موجودات است و یا داخل در این مجموعه است.
•فرض أوّل باطل است. زیرا خارج از مجموع موجودات، چیزى نیست تا مبدأ واقع شود.
•بنابراین، مبدأ بایدفردى از افراد مجموع موجودات باشد. در این صورت، تقدّم شیء بر نفس لازم مىآید. زیرا این فرد از آن جهت که مبدأ و علّت مجموع است، باید مقدم باشد و از آن جهت که خود نیز فردى از افراد این مجموعه موجودات و معلولاست، باید مؤخر باشد. پس تقدم شیء بر نفس لازم مىآید؛
•نتیجه: براى گریز از دور، آن فرد از مجموعه که مبدأ واقع مىشود، باید واجب الوجود باشد؛ یعنى موجودى که بىنیاز از علّت است و در این صورت، محذور دور برطرف شده و مطلوب إثبات مىگردد.
برهان صدیقین در آیات و روایات
•شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: آل عمران: 18
• امیرالمؤمنین در دعای صباح میفرمایند: «یا من دل بذاته لذاته»
•برهان صدیقین در بیان امیرالمؤمنین علیهالسلام: «یقول لما أراد کونه: «کن!» فیکون لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع و إنّما کلامه سبحانه فعل منه انشأه و مثله». «نهج البلاغه، خطبه 184».
2. برهان امکان و وجوب:
الف) همه موجوداتجهان ممکناند.
ب) ممکنآن است که وجود و عدم براى او ضرورى نیست و ترجیح وجود یا عدمبراى او ذاتاً محال است.
نتیجه: ممکن براى وجود یافتن، نیازمندِ واجب است تا به سوى وجود یا عدم ترجیح یابد و از حال تساوى میان وجود و عدم بیرون آید (شرح حکمت متعالیّه، 1/ 118).
•أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ «فصلت/ 53».
•شهید: به معناى شاهد و مشهود آمده، مثل رحیم و قتیل
•متناسب با سیاق آیه معناى دوم (مشهود) است
•«بربک» فاعل«لم یکف»، «باء زائده»، «انه على کل شیء شهید» بدل از فاعل، و استفهام انکارى است.
•معناى آیه: «آیا براى روشن شدن حق کافى نیست که پروردگار تو مشهود بر هر چیز است؟ (در هر چیزی قابل مشاهده است)آرى کافى است براى اینکه هیچ موجودى نیست مگر آنکه از جمیع جهاتش محتاج به خدا و وابسته به او است، و او قائم بر آن و قاهر و ما فوق آن است، پس خداى تعالى براى هر چیزى مشهود و معلوم است، هر چند که بعضى او را نشناسند».«علامه طباطبائى در جلد 17 تفسیر المیزان ص 431»
3. برهان حدوث:
الف) جسم و موجود جسمانىاز حوادث عارى نیست.
ب) هر آنچهاز حوادث عارى نباشد، حادث است.
نتیجه: جسم و جسمانى، حادث است و هر حادثى، نیازمندِ مُحدِث و این مُحدِث، خداوند واجب الوجود است (همان، 3257).
علامه طباطبائى:
•العالم «ما سوى اللّه» کلّه اجسام و الاجسام لا تخلو عن الحرکة و السکون و هما حادثان و ما لا یخلو من الحوادث فهو حادث فالاجسام کلها حادثة و کل حادث مفتقر الى محدث فمحدثها امر غیر جسم و لا جسمانى.«نهایة الحکمة ص 240»
4. برهان تمانع:
«لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»: انبیا/22
«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُور»: ملک/3
•الف) اگر خدایانى جز خداى یگانه وجود داشته باشند، باید زمین و آسمان به تباهى افتند.
•ب) ولى زمین و آسمان به تباهى نیافتند.
•نتیجه:پس، جز خدای یگانه، خدایى نیست.
•(مبدأ و معاد، جوادى آملى/ 143).
•برهان تمانع برهانى است که متکلمان جهت اثبات توحید اقامه کردهاند.
الف) هر گاه در جهان وجود دو خدا موجود باشد قهرا هر یک مانع کار دیگرى است.
ب) هر یک خلاف نظر دیگرى میخواهد قدرت نمائى کند و خلاف او را اراده کند.
نتیجه:هر یک مانع کار دیگرى میشود و لازم آید که هیچ کارى انجام نشود و نظام جهان وجود برهم خورد.
•این برهان را متکلمان از آیات قرآن «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» گرفتهاند.
•«تهلیلیه، ص: 96: محقق دوانى ، 908 ق»
5. برهان حرکت:
الف) تمام جهان طبیعت حرکت است.
•این حرکت از طریق کششی الهی است که غایت همهی حرکتهاست.
•ذات موجودات متحرک است نه اینکه حرکت وصف آنها باشد.
•هر چند «حرکت» و «متحرّک» از نظر مفهوم عقلى از هم جدایند ولی در جهان خارجی یکی بوده و از یک حقیقت برخوردارند.
ب) طبایع همانطور که از لحاظ بیرونی متحرکند و نیازمند محرک، از لحاظ درونی هم متحرکند و نیازمند محرک.
نتیجه: محرک آنها مبدئی است که جسم نبوده و با جسم ارتباط ندارد.
•اگر محرک اصلی جسمانی باشد، دیگر در نظام فاعلی، فاعل بالذات نیست و در نظام غائی نیز غایت بالذات نخواهد بود.(شرح حکمت متعالیّه، 1/ 307).
الف) هر حرکتی محرّکی لازم دارد.
ب) امتداد سلسلهیحرکتها و محرکهاتابینهایت محال است.
نتیجه: در نهایت امر باید همهیحرکتها منتهی به امری ثابت بشوند که آن ثابت یا محرک اول غیر متحرک را خدا مینامیم. « مرتضی مطهری، توحید، ص 180 تا 182»
6. برهان نظم:
الف) بر اساس علوم تجربی و طبیعی و مشاهدات عینی، جهان از نظم بهرهمند است.
ب) هر نظمی ناظمی دارد.
وجود نظم و هماهنگی در جهان تنها با دخالت مبدأیی عاقل، قادر و عالم امکانپذیر است. (شرح تجرید، 284؛ پیام قرآن، 2/ 55).
نتیجه: نظام عالم هستی تحت نظارت مبدأیی عاقل، قادر و عالم میباشد.
آیات بسیاری به این برهان اشاره دارند. (فصّلت/ 53؛ بقره/ 164؛ الذّاریات/ 20 و 21).
«إِنَّ فىِ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَ النهَّارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لاَیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَّقُون»(یونس/ 6)
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب» (آل عمران/ 190)
•امام صادق (ع) نیز در حدیث مشهور «توحید مفضّل» از این برهان سخن گفته و به اثبات وجود خدا پرداخته است.(بحارالانوار، 3/ 57).