تکذیب خبر مرگ یوسف و آگاهی دادن به این که حضرت یعقوب(ع) میداند که یوسف را گرگ ندریده بلکه امر ناگواری پیش آمده که بیانگر تسویل و زیبا جلوه دادن نفس برادران است.
این عبارت مقدمهچینی برای عبارات بعدی است که :«فَصَبرْ جَمِیلٌ»
«فَصَبرْ جَمِیلٌ»: ستایش صبر است،که سبب(خوب بودن صبر )به جای مسبب ( صبر کردن بر مصیبت) قرار گرفته است.
نکره آمدن صبر و توصیف نکردن آن: دلالت بر بزرگی آن و تلخی طعم آن
1. یوسف(ع) که محبوبترین فرد نزد یعقوب(ع) بود، طبق بیان برادران خوراک گرگ شده و لباس آغشته به خون او موجود است.
2. یعقوب(ع) میدانست که برادران خبری دروغ آوردهاند و دریافته بود که در این کار مکری نهفتهاست.
3. یعقوب(ع) راهی برای تحقیق نداشت، زیرا همواره برادران یوسف(ع) کمک کاران یعقوب(ع) در این گونه موارد بودند و هم اکنون این مصیبت از راه ایشان وارده شده، پس از چه کسی میتواند توقع کمک داشته باشد؟
- تحمل کردن بلایا و تسلیم شدن در برابر بدخواهان به طور مطلق پسندیده نیست، زیرا خداوند سبحان سرشت انسان را بر اساس راندن بدیها از خود قرار داده است، بنابر این باطل نمودن این غریزه فضیلت نیست.
صبر حقیقی:
صبر پایداری در قلب و حفظ نظام نفسانی است که زندگی انسان را از بهم ریختن حفظ نموده و جمعیت داخلی را از پراکندگی و متلاشی شدن، بکار نبردن تدبیر، بهم ریختن فکر و نظر فاسد حفظ نماید.
در نتیجه: صابران کسانی هستند که در برابر سختیها پابرجا مانده و فرو ریختن ناگواریها آنها را از پا در نمیآورد.
صبر بهترین راه برای مقاومت در برابر سختیهاست ولی به تنهایی کافی نیست، زیرا صبر مثل دژی است که انسان را حفظ میکند ولی نیازمند چند چیز است:
1.تأمین امنیت در سایهی توحید:
نعمت امنیت و سلامت که تنها با دین توحیدی حاصل میشود، یعنی انسان موحد در مشکلات باید به خدا پناه ببرد.
2.توکل بر خدا: که برتر از هر سببی است که کار را به سمت صلاح میبرد، زیرا خدا بر هر امری غالب است.
یعقوب (ع) صبر خود را با توکل کامل نمود، زیرا پس از «فَصَبرْ جَمِیلٌ» فرمود: «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلىَ مَا تَصِفُونَ»
«وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلىَ مَا تَصِفُون» بیانگر توکل یعقوب به پروردگارش میباشد که میفرماید: من میدانم که شما نیرنگی به کار بردهاید و یوسف را گرگ نخورده ولی من برای روشن شدن دروغ شما و دستیابی به یوسف به اسباب ظاهری تکیه نمیکنم، بلکه خود را با صبر نگهداشته و بر پروردگارم توکل میکنم.
معنایآیه:«خدایا در کارم بر تو توکل نمودم، پس تو کمک یار من باش بر آنچه فرزندانم میگویند». در نتیجه بیان یعقوب مبتنی بر توحید فعلی بوده که حصر را میرساند، یعنی او تنها بر خدا تکیه کرده و به سبب دیگری نظر ندارد.
عبارت «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» یوسف/67 میرساند، که او این توحید را به نهایت رسانده و از خود چیزی نگفته:«سأصبِرُ یا أستعینُ» بلکه نام پروردگار را برده و امر را مشروط به حکم حق پروردگار نموده که کمال توحید را میرساند، این در حالی است که در نهایت اندوه از دوری یوسف به سر میبرده، بنابراین محبت او به یوسف(ع) فقط برای خدا و در راه خدا بوده است.
وَ جَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلىَ دَلْوَهُ قَالَ یَبُشْرَى هَاذَا غُلَامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِمَا یَعْمَلُونَ(19)
(الوِرْدُ: الماء الذی یُورَد، لسان العرب)
(السِّرُّ: من الأَسْرار التی تکتم. و السر: ما أَخْفَیْتَ، لسان العرب)
و قیل: یکون بمعنى أرسلتها، «برخی باب افعال را به معنای فرستادن دلو دانستهاند» و استعیر للتّوصّل إلى الشیء، قال تعالى: وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ [البقرة/ 188]راغب)
(الدَّلْوُ: معروفة واحدة الدِّلاءِ التی یُسْتَقَى بها، لسان العرب)
عبارت «قَالَ یَبُشْرَى هَاذَا غُلَامٌ » با اینکه بلافاصله بعد از انداختن دلو حاصل شد، ولی عبارت بدون حرف عطف آمد تا غیر منتظره بودن امر را برساند، زیرا هدف از انداختن دلو کشیدن آب است نه بیرون آمدن غلام.
1. سرزنش عمل برادران که این عمل ایشان گناه بوده و به زودی مؤاخذه خواهند شد.
2. خدا با علم خود مقدر کرده بود یوسف به عنوان کالایی مخفی نگه داشته شود تا محفوظ مانده و به سلطنت و عزت برسد.
گروهی رهگذر به آنجا آمدند و مأمور آب خود را فرستادند تا با دلو از چاه آب بکشد، وقتی او دلو را بیرون کشید، نزد ایشان آمده و گفت: «بشارت باد، این پسر بچه است»، در حالیکه یوسف به طناب آویزان شده بود و بیرون آمد، آنان یوسف را به عنوان کالایی مخفی نگهداشتند.
این در حالی بود که خدا به عمل ایشان آگاه بود و ایشان را بر آن عمل بازخواست مینمود یا همهی این موارد به علم الهی بود تا یوسف در مسیر سلطنت و عزت قرار بگیرد.
موضوع :