ازدواج ام کلثوم

•ازدواج امّ کلثوم با عمر بن خطاب یا خواستگارى از او مورد اختلاف شدید علماى اسلام و مورّخان قرار گرفته است:
•برخى «امّ کلثوم» را دختر امیر المؤمنین علیه السلام ندانسته بلکه ربیبه آن‏حضرت مى‏دانند.
•عدّه‏اى ازدواج را در حدّ خواستگارى مى‏دانند،
•دسته‏اى ازدواج را ناکام و بدون عروسى دانسته‏اند.
•برخى نیز آن را با میل و رغبت امام على علیه السلام و بعضى دیگر آن‏را با اکراه و تهدید مى‏دانند.
•برخى از اهل سنت در بحث امامت به این موضوع استناد کرده و گفته‏اند:
• این قضیه از جمله امورى است که دلالت دارد بر این که امام امیر المؤمنین علیه السلام از رفتارها و کردارهاى خلیفه دوم خشنود بوده و حکومت او را تأیید مى‏کرده که دخترش را به نکاح او در آورده است. همان گونه که «باقلانى» از متکلمان عامه به آن استشهاد کرده است.

 

روایات قضیه
شیعه و سنّى آن‏را در مصادر حدیثى متفاوت آورده‌اند: اهل سنت به تفصیل و شیعه به صورت مجمل
شیعهبه‏عنوان حکایت از اهل سنت یا از باب الزام خصم به اعتقادها و باورهاى خود نقل کرده است.

1- ابن سعد: «.. عمر بن خطاب، ام کلثوم دختر على بن ابى طالب را به ازدواج خود در آورد، در حالى که دخترى غیر بالغ بود و نزد او بود تا هنگامى که عمر کشته شد و براى او دو فرزند به نام زید و رقیه به دنیا آورد.» «طبقات ابن سعد، ج 8، ص 462»

2- حاکم نیشابورى به سند خود از على بن حسین: عمر بن خطاب براى خواستگارى امّ کلثوم دختر علىّ رضى الله عنه نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وى در آورد. علىّ علیه السلام فرمود: من او را براى فرزند برادرم، عبداللَّه بن جعفر گذاشته‏ام.عمر گفت: باید او را به نکاح من در آورى ... آنگاه علىّ علیه السلام امّ‏کلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آیا به من تبریک نمى‏گویید؟ گفتند: به چه دلیل؟ گفت: به دلیل ازدواج با امّ‏کلثوم دختر على فاطمه. من شنیدم از رسول خدا صلى الله علیه و آله که فرمود: هر نسب و سببى روز قیامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از همین رو، دوست دارم که بین من و رسول خدا صلى الله علیه و آله نسب و سبب باشد.» «مستدرک حاکم، ج 3، ص 142»

3- بیهقى به سند خود از على بن الحسین علیه السلام: عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست که به او تبریک گویند، زیرا از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده بود که هر سبب و نسبى غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع مى‏شود.» «بیهقى، سنن الکبرى، ج 7، ص 63»
این قضیه را عده‏اى دیگر، امثال: خطیب بغدادى «تاریخ بغداد، ج 6، ص 182»، ابن عبد البرّ «الاستیعاب، ج 4، ص 1954»، ابن اثیر«اسد الغابه، ج 5، ص 614» و ابن حجر عسقلانى‏ «الاصابه، ج 4، ص 492» نقل کرده‏اند.
بررسى کلّى سندها

1-بخارى و مسلم از ذکر این حدیث اعراض کرده و آن را در دو کتاب مهمّ خود نقل نکرده‏اند و چه بسیار احادیثى که به همین جهت علماى اهل‏سنت تضعیف نموده‏اند.

2- حدیث در صحاح ستّه و دیگر کتاب‏هاى معروف اهل‏سنت، همانند مسند احمد بن حنبل نیامده است.

 

بررسی سند روایات: هیچیک از روایات سند معتبری ندارد.
.1صحیح: حاکم نیشابورى
.2منقطع: ذهبى در تلخیص المستدرک
.3مرسل: بیهقى ـ ابن سعد در طبقات الکبری ـ
.4ضعیف و مهمل: بیهقى با سندهاى دیگر ـ ابن حجر در الاصابه به دلیل وجود «عبد الرحمن بن زید بن اسلم» و «عبداللَّه بن وهب» ـ ابن حجر به سندى دیگر از عطاء خراسانى ـ خطیب بغدادى به سند «احمد بن حسین صوفى»: ضعیف، «عقبة بن عامر جهنى»: از لشکریان و امیران معاویهو «ابراهیم بن مهران مروزى»: مهمل
بررسی متون احادیث

1- تهدید و ارعاب‏

کلینىاز امام صادقعلیه السلام در مورد ازدواج امّ‏کلثوم نقل مى‏کند که حضرت فرمود: «وى زنى از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگرى در آمد ....» «کافى، ج 5، ص 436»
شیخ مفید رحمه الله: «امیر المؤمنین علیه السلام به دلیل تهدید عمر و در امان نبودن جان خود و شیعیانش، از روى ضرورت، و ناچارى تن به این امر داد» و همان‏گونه که در جاى خود گفته‏ایم، ضرورت اظهار کلمه کفر را مشروع مى‏کند؛ خداوند متعال مى‏فرماید: إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ. «مسائل سرویه، ص 92»
ابن سعد نقل مى‏کند که على علیه السلام در جواب خواستگارى عمر فرمود: او دخترى کوچک است. عمر در جواب گفت: به خدا سوگند تو حقّ ندارى که مرا از این کار منع کنى و من مى‏دانم که چرا او را به نکاحم در نمى‏آورى .... «طبقات ابن سعد، ج 8، ص 464»
ابن المغازلى نیز از عمر بن خطاب نقل مى‏کند که گفت: به خدا سوگند! مرا چیزى بر اصرار این خواستگارى وادار نکرد، مگر آن‏که از رسول خدا شنیدم .... «مناقب امام على علیه السلام ص 110»
ظاهرا حضرت بنا به اصرار زیاد تن به این درخواست داد. از برخى متون تاریخى نیز استفاده مى‏شود خواستگارى به پیشنهاد و تأکید «عمرو بن عاص» بوده است.
شیخ مفید رحمه الله: «ضرورت، هرگاه انسان را به نکاح و دختر دادن به گمراه بکشاند، در صورتى که او اظهار به کلمه اسلام دارد، کراهت برطرف شده و نکاح جایز مى‏شود. این ماجرا از قضیه قوم لوط تعجب‏انگیزتر نیست. حضرت لوط علیه السلام به آنان پیشنهاد کرد: هرکدام از دخترانش را مى‏خواهند به نکاح خود در آورند، با آن‏که آنان‏ کافر و گمراه بودند خداوند از قول او مى‏فرماید: هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ‏ «هود: 78»؛ «اینان دختران من هستند و براى شما پاک‏ترند». «تزویج علىّ علیه السلام بنته من عمر، ص 15»
شیخ مفید رحمه الله: «بر فرض صحّت اصل قضیه، براى آن دو توجیه هست که هر دو با مذهب شیعه در گمراهى سابقین بر امام على علیه السلام، منافاتى ندارد:

1. نکاح طبق ظاهر اسلام بوده (هر چند اعتقاد به ولایت افضل است) + به دلیل ضرورت (تألیف قلوب + حفظ خون‌ها)

2. نکاح با گمراه در صورت ترس بر دین و جان جایز است.

رسول‌خدا دو دخترانش را که در نکاح کافران بودند، بعد از بعثت از شوهرانشان جدا نموده ولی ابوالعاص بعد از اسلام دوباره به نکاح اول بازگشت.

 

2- اضطراب در متن حدیث‏: احادیث مضطرب است و اضطراب حدیث را از حجّیت و اعتبار ساقط مى‏کنند.

.1امیرالمؤمنین متولّى عقد دخترش شد.
.2عباس متولّى آن شد.
.3عقد بعد از تهدید عمر انجام گرفت.
.4عقد با اختیار و میل و رغبت امام صورت گرفت
.5عمر از او صاحب بچه‏اى شد که نامش را «زید» نهاد.
.6عمر قبل از مباشرت با وى، کشته شد.
.7زید بن عمر نسل داشته است
.8زید بن عمر نسلى از خود به جاى نگذاشت.
.9زید و مادرش، ام‏کلثوم کشته شدند.
.10مادر زید پس از مرگ وى زنده بود.
.11عمر مهر او را چهل هزار درهم قرار داد.
.12مهر او را چهار هزار درهم نوشته‏اند.
.13 مهراو ‏را پانصد درهم نقل کرده‏اند.

 

3- تناسب نداشتن سنّ عمر با ام‏کلثوم‏

هم‌کفو بودن در نکاح شرط است، طبق احادیث تناسبی بین سن این دو نبوده است.
علىعلیه السلام به عمر فرمود: او صغیره است ...
علىعلیه السلام فرمود: او صبیّه است. «طبقات ابن سعد، ج 6، ص 312»

4- ام کلثوم دختر ابى‏بکر

در برخی تواریخ خواستگاری عمر از دختر ابوبکر به نام «امّ‏کلثوم» مطرح شده که ممکن است، تشابه اسمی بین این دو «دختر امیرالمؤمنین» به وجود آمده باشد.

ابن قتیبه: «عمر هنگام خواستگارى از امّ‏کلثوم دختر ابى‏بکر، وى را نزد عایشه برد. عایشه آن‏را قبول کرد، ولى ام‏کلثوم از عمر کراهت داشت ....». «المعارف، ص 175»
عمرى موصلى نیز این قصه را در کتاب الروضة الفیحاء فى تواریخ النساء و نیز عمر رضا کحاله در کتاب اعلام النساء نقل کرده است. «الروضة الفیحاء فى تواریخ النساء، ص 303.اعلام النساء، ج 4، ص 250».

 

5- ام کلثوم دختر جَرْوَل‏‏

برخى از مورخان مادر زید بن عمر بن خطاب را امّ‏کلثوم دختر جَرْوَل‏دانسته‏اند، لذا ممکن است تشابه اسمى باعث شده باشد که آن‏را به دختر امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت دهند.

طبرى: «مادرِ زید اصغر و عبیداللَّه که در جنگ صفین همراه معاویه کشته شدند، امّ‏کلثوم دختر جَرْوَل‏ بوده است که اسلام بین او و عمر جدایى انداخت.» «تاریخ طبرى، ج 3، ص 269؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 28»
اغلب مورخان موضوع ازدواج امّ کلثوم، دختر جَرْوَل‏ را با عمر بن خطاب در جاهلیّت نقل کرده‏اند. «ر. ک: الإعصابة، ج 4، ص 491؛ صفة الصفوة، ص 116 و تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص 659»

6- تنافى قضیه با ثوابت شریعت‏

استفاده از روایات: یا عمر بن خطاب به مسائل شریعت بى‏توجه بوده یا این‏که اصل قصّه دروغ است.
خطیب بغدادى: قبل از ازدواج، على علیه السلام به ام‏کلثوم دختر فاطمه امر کرد که خود را زینت کند؛ آن‏گاه نزد عمر فرستاد. عمر هنگامى که او را دید به سویش حرکت کرده و به ساق پایش دست کشید و گفت: به پدرت بگو: راضى هستم. وقتى او (ام‏کلثوم) نزد على علیه السلام آمد، حضرت فرمود: عمر چه گفت: عرض کرد: مرا به سوى خود خواند و بوسید و هنگامى که ایستادم ساق پایم را گرفت.
عدم سازگاری این ماجرا با غیرت امیرالمؤمنین

سبط بن جوزى بعد از ذکر ماجرا آن را قبیح شمرده و می گوید: «سخن من این است که اگر به جاى او (ام‏کلثوم) زن کنیزى بود، به خدا سوگند! این عمل قبیح بود، زیرا به اجماع مسلمین لمس زن جایز نیست، تا چه رسد به عمر که این عمل از وى صادر شده باشد.»«سبط بن جوزى، تذکرة الخواص، ص 288»

برخى روایات: «... امّ‏کلثوم با او برخورد شدیدى کرد و فرمود: چگونه این کارها را انجام مى‏دهى؟ اگر امیر و خلیفه مؤمنین نبودى، دماغت را خرد مى‏کردم. آن‏گاه از منزلش بیرون آمده، نزد پدر رفت و بعد از ذکر جریان عرض کرد: اى پدر مرا نیز پیرمرد پستى فرستادى ....»«اسد الغابه، ج 5، ص 614؛ الاصابه، ج 4، ص 492 و ذهبى، تاریخ الاسلام، ج 4، ص 138»

 

7- امّ‏کلثوم از غیر زهرا علیها السلام‏

اهل سنت قائلند عمر از امّ‏کلثوم دختر على و فاطمه علیها السلام خواستگارى کرده و رابطه ی سببی با ایشان پیدا کرده است.
برخی تواریخ حاکی اند که حضرت على علیه السلام دخترى دیگر به نام «امّ‏کلثوم» از غیر حضرت زهرا علیها السلام داشته است.

«على علیه السلام دو دختر به نام زینب صغرى و امّ‏کلثوم صغرى داشته که هردوى آنها از امّ ولد بوده‏اند.» «تاریخ موالید الأئمه، ص 16؛ نورا الابصار، ص 103 و نهایة الارب، ج 20، ص 223»

ابن قتیبه ام‏کلثوم را دختر امام على علیه السلام دانسته: «مادر او امّ ولد و کنیز بوده است». «ابن قتیبه، المعارف ص 185»

طریحى: «امّ‏کلثوم زینب صغرى دختر امیرالمؤمنین علیه السلام است که با برادرش حسین علیه السلام در کربلا بود. مشهور بین اصحاب آن است که عمر بن خطاب او را به زور به نکاح خود در آورد. همان‏گونه که سید مرتضى در رساله‏اى بر آن اصرار دارد و قول صحیح‏تر را- به جهت روایات مستفیضه- همین مى‏داند.» «اعیان الشیعه، ج 13، ص 12( به نقل از طریحى)»

بررسی متون احادیث: روایات شیعه
 روایات شیعه‏ با مضامین مختلف و با سندهاى صحیح و ضعیف:

1- کلینى به سند خود از امام صادق علیه السلام، در باره ازدواج امّ‏کلثوم نقل مى‏کند که حضرت فرمود: «وى زنى از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگرى در آمد ....» «کافى، ج 5، ص 346»

2- کلینىبه سند خود از امام صادق علیه السلام: از حضرت سؤال شد: «آیا زنى که‏ شوهرش مرده است، در خانه خود عدهّ وفات بگیرد یا هر کجا که مى‏خواهد؟ حضرت فرمود: «هر کجا که مى‏خواهد، زیرا على علیه السلام بعد از وفات عمر، امّ‏کلثوم را به خانه خود برد.» «همان، ج 6، ص 115»

3- شیخ طوسى رحمه الله به سند خود از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند: امّ‏کلثوم دختر على علیه السلام و فرزندش زید بن عمر بن خطاب در یک ساعت از دنیا رفتند .... «تهذیب، ج 9، باب 36، ص 362»

 

توجیه روایات

الف) همه روایات صحیح السند نیستند.

ب) برخى از روایات دلالت بر وقوع عقد و نکاح ندارد، همانند روایاتى که دلالت دارد که امام على علیه السلام امر نکاح را به عباس واگذار کرده است‏؛ «وسائل، ج 20، باب 10، کافى، ج 5؛ ص 346 و مرآة العقول، ج 2، ص 42» همان‏گونه که مجلسى به آن تصریح کرده است.

ج) اغتصاب و غصب فرج، معلّق بر صحت ادعاى تزویج است؛ یعنى بر فرض صحت و وقوع تزویج؛ همان‏گونه که عامه مى‏گویند: این فرجى است که از ما غصب شده است و تعلیق دلالت بر وقوع نکاح ندارد. مجلسى رحمه الله مى‏گوید: «معناى حدیث آن است که در ظاهر از ما غصب شد و به گمان مردم، اگر این قصّه صحیح باشد.» «مرآة العقول، ج 2، ص 42»

روایت اوّل: سند ضعیف _ دلالت: احتمال زید فرزند عمر از امّ‏کلثوم دختر جرول یا دیگری

 سند: 1. «جعفر بن محمّد قمى» مجهول بوده و مشترک با جعفر بن محمّد اشعرى و جعفر بن محمّد بن عبیداللَّه، (هر دو مجهولند). «معجم رجال الحدیث، ترجمه جعفر بن محمّد اشعرى»

 

2. «قداح» مهمل

 

روایت دوّم: «امام صادق علیه السلام: از حضرت سؤال شد: «آیا زنى که‏ شوهرش مرده است، در خانه خود عدهّ وفات بگیرد یا هر کجا که مى‏خواهد؟ حضرت فرمود: «هر کجا که مى‏خواهد، زیرا على علیه السلام بعد از وفات عمر، امّ‏کلثوم را به خانه خود برد.» «همان، ج 6، ص 115»»

1. روش ائمه این بود که در محاجه با خصم به اعتقاد وی استدلال می‌کردند.

2. در اینجا امام در صدد اثبات ازدواج ام‌کلثوم نبوده بلکه در صدد اثبات حکمی است که با نظر اهل‌سنت مخالف است، ولی حضرت اثبات جواز آن به خبر ام‌کلثوم (از زبان اهل سنت) استدلال می‌کند. (اثبات اینکه عده زن شوهر مرده در غیر خانه شوهر جایز است).

3. به فرض عدم صحت توجیهات: حمل روایات بر تقیه و تهدید (بنا بر تصریح برخی روایات)

عدم تصریح روایات: امّ‏کلثوم دختر فاطمه زهرا علیها السلام باشد. (امکان از غیر حضرت)

بنابراین اصل قضیّه و استدلال بر آن موجب تأیید خلیفه دوّم نمی‌شود.

 

 

  



موضوع :