فدک
•اعتقاد شیعه: فدک ملک خاص رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده و حضرت آن را در زمان حیاتش به دخترش فاطمه زهرا علیها السلام بخشیده است و خلفا بعد از وفات پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آن را به زور از حضرت زهرا علیها السلام گرفته‏اند.
•نظر برخی از اهل سنت: ابن تیمیه و دیگران این موضوع را انکار مى‏کنند. ابن تیمیه مى‏گوید: «شنیده نشده که فاطمه ادعا کند پیامبر صلى الله علیه و آله فدک را به او عطا کرده است و کسى نیز بر آن شهادت نداده است.» «منهاج السنه، ج 4، ص 230».

 

موقعیّت جغرافیایى فدک‏

•حموى: «فدک دهى است در حجاز که فاصله آن تا مدینه دو یا سه روز راه است. ساکنان آن سرزمین از ابتداى تاریخ یهودیان بوده‏اند». «یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 238».
•بلاذرى: «ساکنان آن [فدک‏] طایفه‏اى از یهود است که تا سال هفتم هجرت در آن جا مستقر بودند؛ تا آن که خداوند ترس و رعب در قلب‏هاى اهالى آن انداخت. از همین رو حاضر شدند تا با رسول خدا صلى الله علیه و آله بر نصف آن (و طبق برخى از روایات بر کلّ آن) صلح کنند».«فتوح البلدان، بلاذرى، ص 42- 46».
•ابن ابى الحدید: گروهى از اهل خیبر در آن جا باقى مانده، تحصّن کردند و از رسول خدا صلى الله علیه و آله تقاضا کردند که جانشان محفوظ بماند. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز پیشنهاد آنان را پذیرفت. اهل فدک که از این توافق خبردار شدند، آنان نیز این توافق را پذیرفتند. سرزمین فدک به دلیل آن که با صلح به دست آمد، ملک خاص پیامبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت، زیرا لشکر آن را با جنگ و قتال و به زور اشغال نکردند». «شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 210»
•طبرى: «بعد از آن که یهود خیبر با رسول خدا صلى الله علیه و آله- به دلیل ترسى که خداوند در دلشان انداخت- مصالحه کردند. یهود منطقه فدک نیز کسى را نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستادند تا با آن حضرت بر نصف فدک مصالحه نمایند حضرت مصالحه را پذیرفت و آن جا ملک خاص رسول خدا صلى الله علیه و آله شد، چون لشکر آن را با جنگ و قتال تصرف نکردند». «تاریخ طبرى»
•علامه قزوینى: «آنچه از کتاب‏هاى معتبر استفاده مى‏شود این است که فدک از جمله قریه هایى است که به زور و جنگ گرفته نشد و رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را به تنهایى گرفت، لذا ملک خاص پیامبر صلى الله علیه و آله است و داخل در غنایم مسلمانان نیست این مطلب مورد اجماع امّت اسلامى است و هیچ یک از علما در آن اختلاف نکرده است». «فدک، ص 29».
•سید بن طاووس: «عواید فدک را در نصاب اول، هر سال 24 هزار دینار و در نصاب دوّم 70 هزار دینار تخمین مى‏زدند». «کشف المحجه، ص 94».
•برخى روایات: عمر معتقد بود که فدک ملک خاص رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است.
•سمهودى و دیگران نقل مى‏کنند که عمر درباره فدک گفت: «من در این موضوع با شما سخن مى‏گویم: همانا خداوند اختصاص داد رسولش را به این فیى‏ء و به کسى دیگر عطا نفرمود ... لذا این فیى‏ء (فدک) ملک خاص رسول خدا صلى الله علیه و آله است ...». «سمهودى، وفاء الوفاء، ج 2، ص 158؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 222».

نتیجه: عمر معتقد بود که فدک از جمله املاک شخصى رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است.

در نتیجه باید بعد از او به وارثش زهراى اطهر علیها السلام، منتقل ‏شود.

«وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ» . حشر/6 و 7.

•فیى‏ء در لغت: «فاء یفیئ» = رجوع
•فییء در اصطلاح: غنیمتى که پیامبر صلى الله علیه و آله در زمان حیاتش بدون جنگ و اسب و رکاب به آن دسترسى پیدا کرده و متعلق به آن حضرت صلى الله علیه و آله بوده و بعد از حیاتش براى ذوى القربى است.

ذوى القربى حقّ هر گونه تصرفى را در آن دارند و این مال جزء بیت‌المال مسلمانان نمی‌باشد.

•فدک در دو تفسیر شیعه و اهل سنت:
•فخر رازى: «صحابه از رسول خدا صلى الله علیه و آله خواستند که فیئ‏ را بین مردم تقسیم کند؛ همان گونه که غنیمت را تقسیم کرد. خداوند در این آیه فرق بین فیئ‏ و غنیمت را بیان کرد. در غنیمت از آنجا که مردم در تحصیل آن با جنگ و قتال شریکند، لذا بین همه جنگ جویان تقسیم مى‏شود، اما در تحصیل فیئ کسى دخالتى ندارد، لذا ملک خاص رسول خدا صلى الله علیه و آله قرار مى‏گیرد و امر آن نیز به دست خود حضرت است و به هر کس که بخواهد مى‏بخشد». «تفسیر فخر رازى، ذیل آیه»
•علامه طباطبائى: «مقصود از فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ‏ یعنى این که فیى‏ء مختصّ به خداوند و رسول است و در هر چیزى که رسول صلاح بداند مصرف مى‏کند و نیز مى‏تواند براى خود نگه دارد. و مقصود از ذی‏ الْقُرْبى‏ قرابت رسول است؛ همان گونه که در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام وارد شده است ...». «المیزان، ذیل آیه شریفه».
•شهید صدر رحمه اللَّه مى‏فرماید: «فدک بعد از آن که وارد تاریخ اسلام شد، در ابتدا ملک رسول خدا صلى الله علیه و آله قرار گرفت، زیرا با تاخت و تاز اسبان و جنگ و قتال به دست نیامده بود. پیامبر صلى الله علیه و آله آن را به دخترش زهرا علیها السلام تقدیم نمود و تا هنگام وفات آن حضرت نزد دخترش بود و ابوبکر (به تعبیر صاحب الصواعق المحرقه) آن را به زور از دست حضرت زهرا علیها السلام گرفت. «هیتمى، صواعق المحرقه؛ ص 38» و از مصادر مالى عمومى مسلمین و از ثروت‏هاى دولت آن روز قرار گرفت. هنگامى که حکومت به‏ دست عمر بن عبدالعزیز رسید، او فدک را به ورثه رسول خدا صلى الله علیه و آله باز گرداند». «فدک در تاریخ، ص 35 و 36»
•على علیه السلام در دوران خلافتش فدک را به اهل بیت علیهم السلام باز نگرداند.
•امام کاظم علیه السلام در علت برنگرداندن آن به اهل بیت علیهم السلام مى‏فرماید: «زیرا ما اهل بیت نمى‏خواهیم که کسى غیر از خدا حقوق از دست رفته ما را باز پس گیرد و حق ما را از ظالمان بستاند. ما اولیاى مؤمنان، به نفع آنان حکم مى‏کنیم و حقوقشان را از ظالمان باز پس مى‏گیریم، ولى براى خود این کار را نمى‏کنیم.» «علل الشرایع، باب العلل التى من اجلها ترک على فدکاء».
•امام صادق علیه السلام: «زیرا ظالم و مظلوم هر دو بر خدا وارد شدند، خداوند مظلوم را ثواب داد و ظالم را عقوبت کرد. خداوند کراهت دارد چیزى را برگرداند که خداوند بر غاصب آن عقاب کرده و بر کسى که از او غصب شده، ثواب داده است». «علل الشرایع، باب العلل التى من اجلها ترک على فدکاء، ج1، ص154».

فدک در دست امویان

•وقتی معاویه، خود را به عنوان خلیفه بر مسلمانان تحمیل کرد، این حقّ پایمال شده را بیش از پیش به بازى گرفت و به حکم هواى نفس خویش آن را به سه بخش تقسیم کرد: سهمى به مروان حکم، بخشى به عمرو بن عاص و ثلث دیگر را به فرزند خود یزید واگذار نمود. بدین شکل فدک مدّتى دست به دست مى‏گشت، تا این که در حکومت مروان حکم تمامى آن به اختیار وى درآمد و بعد از وى در دست عمر بن عبد العزیز قرار گرفت. او با رسیدن به خلافت فدک را به فرزندان فاطمه علیها السلام برگرداند ... «شرح ابن ابى الحدید ج 16، ص 278»
•هنگامى که یزید بن عبدالملک به حکومت رسید آن را از اولاد فاطمه علیها السلام باز پس گرفت و در دست بنى مروان بود تا دولت آنان منقرض شد. «شرح ابن ابى الحدید ج 16، ص 216»

فدک در دست عباسیان

ابوالعباس سفّاح با قیام و به چنگ آوردن خلافت، فدک را به عبداللَّه بن حسن بن‏ حسن بن على بن ابى طالب سپرد. بعد از وى، ابو جعفر منصور آن را در زمان خلافتش از بنى الحسن باز پس گرفت، اما پس از مدتى مهدى پسر منصور براى چندمین بار به خاندان فاطمیین باز گرداند و دوباره موسى پسر مهدى از دستشان باز ستاند. «شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 216- 217» از این پس، همواره فدک در دست عباسیان بود، تا این که نوبت به مأمون رسید. او در سال 210هجرى، آن را به فاطمیان باز گرداند ...«بلاذرى، فتوح البلدان، ص 46 و 47» امّا هنگامى که متوکّل عباسى به خلافت رسید، فدک را از فاطمیان گرفت و به عبداللَّه بن عمر بازیار بخشید. آن روز فدک یازده نخله داشت که به دست مبارک پیامبر صلى الله علیه و آله کاشته شده بود. عبداللَّه بن عمر بازیار مردى به نام بشران بن امّیه ثقفى را به مدینه فرستاد. بشران آن نخل‏ها را برید و پس از بازگشت فلج شد.«شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 217»

دفع یک شبهه

•یاقوت حموى در بحث از فدک و ابن منظور افریقى در مادّه «فدک» :

«على و عباس در مورد فدک با یکدیگر نزاع داشتند. على علیه السلام مى‏فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله فدک را در زمان حیاتش به فاطمه علیها السلام بخشید، ولى عباس از این امر ابا مى‏کرد و مى‏گفت: فدک ملک رسول خداست، لذا من وارث آن هستم. نزاع را به نزد عمر آوردند. او از حکم بین آن دو امتناع کرد و گفت: خود بهتر مى‏دانید، من آن را به هر دوى شما تسلیم مى‏کنم.» «معجم البلدان، ج 4، ص 238، لسان العرب، ماده فدک»

•ظاهر: عمر فدک را به على علیه السلام و عباس رد کرده است، ولى آنچه مورد نزاع این دو نفر بود و عمر به آنها رد کرد، همان صدقه پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه بوده که از آن به «حوائط سبعه» تعبیر مى‏شده است، نه فدک.

شواهد:

1- اختلاف بین امام على علیه السلام و عباس طبق نقل اهل سنت، در اختصاصات پیامبر صلى الله علیه و آله از اموال بنى نضیر بوده است. «شرح ابن ابى الحدید، ج 16 ص 221؛ سمهودى، وفاء الوفاء، ج 2، ص 158»

 

2- دلالت صریح برخی روایات: ابوبکر و عمر فدک و اموال خیبر را گرفته و به هیچ کس ندادند و تنها عمر صدقه رسول خدا صلى الله علیه و آله در مدینه را به على علیه السلام و عباس باز گرداند.

مسلم: «فاطمه، بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله از ابوبکر خواست که ارث خود را- که رسول خدا صلى الله علیه و آله به جاى گذاشته و از فیئ است- به او بدهد. ابوبکر گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله چیزى را به ارث نگذاشته و هر چه هست، صدقه مى‏باشد فاطمه علیها السلام نصیب خود را از خیبر و فدک و صدقه حضرت در مدینه خواست. ابوبکر از آن مانع شد ... اما صدقه پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه را (که از آن به «حوائط سبعه» تعبیر مى‏کنند) به على و عباس مسترد کرد ولى عمر خیبر و فدک را نگاه داشت و گفت: این دو صدقه رسول خدا است که باید بعد از وى به ولّى امر مسلمین مسترد گردد ...». «صحیح مسلم، باب قول النّبى« لانورث ما ترکناه صدقة» از کتاب الجهاد، صحیح بخارى، کتاب الجهاد، باب فرض الخمس و مسند احمد، ج 1، ص 9 و 6».

•فضل بن روز بهان: آنچه از ناحیه عمر به على علیه السلام و عباس بازگشت سهم بنى نضیر بوده است.

 

3- برخى از مؤرخان: عثمان فدک را به مروان بن حکم داد، اما در تاریخ ذکر نشده که عثمان آن را از اهل بیت گرفته و به مروان داده است. در نتیجه باید فدک از ابوبکر و عمر به او منتقل شده باشد.«دلائل الصدق، ج 3، ص 23».

•دلایل تاریخی:

حضرت زهرا علیها السلام برای پس گرفتن فدک از ابوبکر از سه راه وارد شد:

1- ادعاى نحله و بخشش

2- ادعاى ارث

 

3- ادعاى ذوى القربى

 

1- فدک نحله فاطمه علیها السلام‏

صراحت روایات اهل سنت بر بخشش فدک توسط پیامبر صلى الله علیه و آله در زمان حیاتش به فاطمه زهرا علیها السلام

• سیوطى در درّ المنثور از ابى سعید خُدرى: «هنگامى که آیه: وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏ بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، رسول خدا صلى الله علیه و آله فاطمه را خواند و فدک را به او عطا فرمود.» «در المنثور، ج 4، ص 177، میزان الاعتدال، ج 2، ص 228، کنز العمال، ج 2، ص 158»

 

•ابن ابى الحدید به سند خود از على بن ابى طالب علیه السلام: فاطمه به نزد ابوبکر آمد و فرمود: «همانا پدرم فدک را به من عطا کرد و على و أمّ ایمن نیز بر آن شهادت مى‏دهند. ابوبکر گفت: تو در این باره غیر از حقّ نمى‏گویى. آن گاه دستور داد تا صحیفه‏اى از پوست آوردند و در آن نوشت تا فدک را به فاطمه زهرا علیها السلام مسترد دارند. از نزد ابوبکر که خارج شد، در بین راه به عمر برخورد کرد. از او سؤال نمود: از کجا مى‏آیى؟ حضرت علیها السلام جریان را برایش تعریف کرد. عمر نوشته را گرفت و نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا تو این نامه را به فاطمه داده‏اى؟ گفت: آرى. عمر گفت: على در شهادتش نفع خود را در نظر دارد و امّ ایمن هم که زن است، لذا آب دهان در نامه انداخت و نوشته را پاک کرد و سپس آن را پاره نمود. «شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 274»

نتیجه

•ابوبکر نحله بودن فدک براى حضرت زهرا علیها السلام را قبول داشته است.
•ادعاى عمر در شهادت امیرالمؤمنین برای منافع شخصی صحیح نیست. زیرا: با روایات در شأن علی علیه السلام سازگاری ندارد. بنابر روایات:
•علی علیه السلام جزء اصحاب کساء است که آیه تطهیر عصمت ایشان را اثبات کرده است. «صحیح مسلم، ج 7، ص 130»
•على علیه السلام با قرآن و قرآن نیز با او است، «صواعق المحرقه، ص 76»
•علی علیه السلام به نصّ آیه مباهله، نفس رسول خدا صلى الله علیه و آله است؛ از همین رو در فضایل و کمالات با او مساوى است. «صحیح مسلم، ج 7، ص 121»

بنابراین جایی برای ایراد گرفتن به علی علیه السلام باقی نمی ماند.

اشکال: حرف عمر طبق آیه شهادت صحیح است.«وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ» «بقره/282» زیرا در مورد ادعاى حضرت زهرا سلام اللَّه علیها شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن وجود نداشته؛ لذا عمر آن را قبول نکرده.

جواب:

1. عموم آیه تخصیص می خورد به غیر مواردی که با نص از آیه خارج شده. (آیات و روایات بر عصمت على علیه السلام و فاطمه علیها السلام دارد). 

2. ابوبکر ادعای زنان پیامبر صلى الله علیه و آله در مالک بودن حجره‏هاى پیامبر صلى الله علیه و آله را تصدیق مى‏کند، ولى ادعاى حضرت زهرا علیها السلام را در نحله بودن فدک با این که على علیه السلام و امّ‏ایمن را نیز شاهد گرفت، نمى‏پذیرد؟! در حالیکه تاریخ در مورد بخشش حجره های پیامبر به همسرانش سکوت کرده است و قرآن صراحت دارد که حجره‏هاى پیامبر صلى الله علیه و آله ملک خود حضرت بوده است؛ آن جا که مى‏فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ. احزاب/53.

 

2- ادعاى ارث‏

•فاطمه علیها السلام وقتی دید نمى‏تواند حق خود را از طریق نحله بگیرد، ادعای ارث نمود.
•ابن ابى الحدید از ابى‏بکر جوهرى: «هنگامى که خبر به فاطمه علیها السلام رسید که ابوبکر عزم کرده تا او را از ارثش محروم سازد، مقنعه خود را بر سر کرد و در میان جماعتى از قومش در مسجد بر ابوبکر وارد شد و در ضمن خطبه خود فرمود: «آیا شما با این پندارتان که براى من ارثى نیست، حکم جاهلیّت را مى‏طلبید؟ ...». «شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 211»

 

•حلبى: «فاطمه زهرا علیها السلام به ابوبکر فرمود: چه کسى از تو ارث مى‏برد؟ گفت: اهل و اولادم. حضرت فرمود: پس چرا من از پدرم ارث نبرم؟! ابوبکر گفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله  شنیدم که مى‏فرمود: ما ارث نمى‏گذاریم. فاطمه از سخن ابوبکر غضبناک شد و او را تا هنگام وفاتش ترک نمود». «سیره حلبى، ج 3، ص 389»

ارث انبیا در قرآن‏

خداوند متعال از قول زکریا علیه السلام: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا* یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِ‏ رَضِیًّا». مریم/6.

از قول حضرت زکریا علیه السلام: رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ. انبیا/89.

وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ. نمل( 27) آیه 16.

مقصود از ارث در این آیات، ارث مال است نه علم و معرفت، به جهت:

1- موافقت با لغت و عرف‏

لفظ ارث و میراث در لغت و عرف: مال است نه ارث علم و معرفت.

مگر آن که قرینه‏اى بر خلاف آن آورده شود که مقصود از آن علم باشد؛ مثل قول خداوند متعال: وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ‏ «غافر/53» یا آیه: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا «فاطر/32» یا حدیث «العلماء ورثة الأنبیاء».

•اگر زکریا علیه السلام ارث در علم را خواستار بود، می فرمود: «یرثنى فى علمى و یرث من آل یعقوب النبوة»؛ زیرا:

1. زیرا مجاز گویى بدون قرینه جایز نیست.

2. در کلام حضرت قرینه‏ بر ارث در مال وجود دارد. «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی‏ «مریم/5»

مقصود از «موالى» پسر عموهای حضرت زکریا علیه السلام‏ است که می ترسیده در اموالش تصرف خلاف شرع نماید، لذا ظاهر آیه، درخواست فرزند از سوی زکریا برای تصرف در اموال و مصرف صحیح آن بوده است.

•فخر رازى در مورد هر دو آیه: مقصود از میراث، وراثت مال است و این، قول ابن عباس، حسن و ضحاک است و قول به وراثت نبّوت را تنها از ابى صالح نقل کرده است. «تفسیر فخر رازى، ذیل هر دو آیه».

 

2- موافقت با فهم ظاهر

صحابه و غیر صحابه از حدیث «ما ترکناه صدقة» ارث در مال را فهمیده‏اند، نه ارث در علم و تنها ناقل آن خود ابوبکر است.

3- موافقت با عقل‏

•علم و نبوت و معرفت از صفات ارث‏پذیر نیستند، و گرنه لازم مى‏آید که همه اولاد حضرت آدم علیه السلام عالم و پیامبر باشند، زیرا خداوند مى‏فرماید: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها؛ . بقره/31.

4- موافقت با شرع‏

•محمّد بن جریر طبرى: رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامى که این آیه را قرائت مى‏کرد: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ»‏ مى‏فرمود: «خدا رحمت کند زکریا را که‏ هیچ ورثه‏اى از خود به جاى نگذاشت.» «تفسیر طبرى، ج 16، ص 48».
•از حسن از رسول خدا صلى الله علیه و آله: «خدا رحمت کند برادرم زکریّا را که ورثه مال نداشت، آن زمانى که از خدا فرزندى خواست و مى‏گفت: فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ. «تفسیر طبرى، ج 16، ص 48».
•فخر رازى در تفسیر آیه «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» مى‏گوید: در آیه اختلاف است. حسن آن را به ارث در مال معنا کرده است، زیرا نبوت عطایى است که ابتدائاً داده مى‏شود، نه این که به ارث گذاشته شود.» «تفسیر فخر رازى، ذیل آیه»
•زمخشرى در ذیل آیه شریفه «إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ» «ص/31» مى‏گوید: روایت شده که سلیمان با اهل دمشق و نصیبین جنگ نمود و به هزار اسب دسترسى پیدا کرد. برخى گفته‏اند آن هزار اسب را از پدرش به ارث برده بود و پدرش آنها را از عمالقه به دست آورد. «تفسیر کشاف، ذیل آیه»
•بیضاوى نیز در انوار التنزیل ذیل آیه فوق این قول را نقل کرده است. بغوى در تفسیر معالم التنزیل در ذیل آیه شریفه: «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»‏ از حسن نقل مى‏کند که مقصود از «یَرِثُنِی» ارث در مال است.

5- موافقت با قرائن موجود

الف) حضرت زکریا علیه السلام از خداوند مى‏خواهد که ولیىّ که به او مى‏دهد «رضى: مورد رضایت او و بندگانش» باشد. این تعبیر با ارث در مال سازگارى دارد، نه ارث در علم و نبوت،

زیرا درخواست وارث در علم و نبوت، مرضی بودن را در خود به همراه دارد. پس اشتراط مرضّى بودن بر خداوند معنا نخواهد داشت.

ب) «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» مراد ارث در مال یا اعم از مال و جاه و ملک است؛ همان گونه که فخر رازى در تفسیر خود مى‏گوید. زیرا خداوند متعال درباره سلیمان علیه السلام مى‏فرماید: «وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» . نمل/16.

آیه مختص به علم و نبوت نیست، زیرا سلیمان در زمان حیات داود بر بنى اسرائیل نبى بود و احتیاج به این نداشت که علم و نبوت را از پدرش به ارث برد. خداوند متعال مى‏فرماید: «فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً» انبیا/79.

از این آیه استفاده مى‏شود که هر دو در یک زمان نبى بوده‏اند.

 

6- اطلاق آیات ارث:

«لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً» . نسا/7.

«یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ». نساء/11.

اجماع علمای امت بر عموم بودن آیات قرآن: از جمله عموم ارث.

تنها با دلیل قطعی می توان از عموم رفع ید کرد، نه تنها با روایتی که ابوبکر به پیامبر نسبت داده است: «انبیا مالى به ارث نمى‏گذارند» + انبیای دیگر از قبیل زکریا و داود مال به ارث گذاشتند.

 

بنابراین: ابوبکر نزد امام على علیه السلام و فاطمه علیها السلام و عباس متهم است.   شهادت و نقل خبر او مورد قبول نیست.

 

حدیث از طریق امامیه‏

•اشکال: ارث نگذاشتن انبیا در برخى کتاب‏هاى شیعه امامیه نیز آمده است.

قال رسول الله: «... و انّ العلماء ورثة الانبیاء و انّ الانبیاء لم یورّ ثوا در هما ولا دیناراً ولکن ورّثوا العلم ...؛ «معالم الاصول، ص 6- 8».

جواب:

1- این حدیث ذیل ندارد؛ مثل حدیث ابوبکر «ما ترکناه فهو صدقة» ندارد. «نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه فهو صدقة»

2- امام خمینى رحمه اللَّه در توجیه این حدیث مى‏فرماید: «انبیا علیهم السلام به حسب این مقام روحانیت، مالک درهم و دینار و متوجّه به عالم ملک و شئون ملکیه نبودند وارث آنها به حسب این مقام، غیر از علم و معارف چیز دیگر نبوده است؛ گر چه به حسب ولادت ملکى و شئون دنیوى داراى تمام حیثیّات بشریّه بودند. قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ‏ «کهف/110». و وارث آنها به حسب این مقام، علما نبودند، بلکه‏ اولاد جسمانى خودشان بودند؛ وارث آنها به حسب مقام جسمانیّت ممکن است درهم و دینار باشد. و این حدیث شریفه دلالت واضحه دارد بلکه صراحت دارد در وراثت روحانیه، به طورى که ذکر شد. و مقصود رسول اکرم صلى الله علیه و آله از حدیثى که منسوب به آن سرور است که «نحن معاشر الأنبیاء لانورّث» بر فرض صحّت معلوم است همین بوده که به حسب شأن نبّوت و وراثت روحانى، ارث مال و منال نمى‏گذاریم، بلکه ارث ما علم است. چنانچه واضح است. والسلام». «چهل حدیث، ص 420 و 421»

 


3- ادعاى سهم ذوى القربى‏

•ابن ابى الحدید: «مردم مى‏پندارند که نزاع فاطمه با ابابکر تنها در دو امر بوده است: یکى میراث و دیگرى نحله و بخشش. ولى در حدیثى یافتم که حضرت در امر سوّمى نیز با ابوبکر به نزاع برخاسته است که همان سهم ذى القربى است. ولى ابوبکر از این راه هم حاضر نشد که فدک را به حضرت فاطمه علیها السلام باز گرداند.» «شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 330»
•ابن ابى الحدید به سند خود از انس نقل مى‏کند که فاطمه علیها السلام نزد ابابکر آمد و خطاب به او فرمود: تو خود مى‏دانى که چگونه ما را از صدقات محروم ساختى و نیز ما را از فیئ‏ که قرآن آن را سهم ذوى القربى قرار داده، منع کردى؟ آن گاه این آیه را قرائت نمود: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏. «شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 230».
•خداوند متعال براى ذوى القرباى پیامبر صلى الله علیه و آله خمس فرض کرده‏ است، لذا حضرت زهرا علیها السلام از این راه نیز بر ابوبکر احتجاج کرد تا حقّ خود را از وى بگیرد، ولى او موافقت نکرد.

1- حضرت در صدد بازگرداندن حقّ مسلّم خود بود و وظیفه هر انسانی است که در مقابل ظلم سکوت نکرده و حق خود را از راه مشروع مطالبه نماید.

2- حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسى و اقتصادى بنى هاشم تسلط پیدا کرده و تمام امتیازهاى مادى و معنوى را از آنها قطع کرده بود؛ از همین رو حضرت در صدد پشتوانه ی اقتصادی برای بنی هاشم و شیعیان بود.

3- هدف اصلی حضرت زهرا علیها السلام از اصرار بر این مطلب احیای امر امامت بود. زیرا فدک هم پاى خلافت پیش مى‏رفت و رمز خلافت و امامت حاکمیت اسلام بود. حضرت زهرا علیها السلام از این طریق درصدد اثبات ولایت و امامت امیرالمؤمنین بود.

•امام کاظم علیه السلام- بعد از آن که هارون الرشید اصرار کرد که فدک را از او پس بگیرد- فرمود: من آن را پس نمى‏گیرم مگر با حدودش. هارون گفت: حدودش چه مقدار است؟ حضرت فرمود: حدّ اول آن عدن، حد دوّم سمرقند، حدّ سوّم آفریقا و حدّ چهارم آن کناره دریاى روم و ارمنستان است. هارون گفت: پس براى ما چیزى باقى نمى‏ماند؟ .... «سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 4، ص 47( به نقل از ربیع الابرار زمخشرى)»

4- اصرار و پیگیری حضرت زهرا علیها السلام در مسجد رسول الله بیانگر آن است که: کسی که حق على بن ابى طالب علیه السلام را غصب کرده و ادعای خلافت دارد، شایستگی این مقام را نداشته و نمی تواند خلیفه مسلمین باشد، زیرا ضروری ترین احکام اسلامی را زیر پا گذاشته است.

5- مردم مى‏دانستند فدک ملک خاص رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده و آن حضرت به دخترش فاطمه زهرا علیها السلام بخشیده است، اگر فاطمه علیها السلام آن را از ابوبکر مطالبه نمى‏کرد، از یکسو تأیید حکومت و کمک بر گناه بود و از سوی دیگر تقویت بنیه ی مالی دستگاه حاکم محسوب می شد. لذا حضرت زهرا با مطالبه حق خود نوعی مبارزه منفی با دستگاه خلافت انجام دادند.

 

شهید صدر رحمه اللَّه «فدک در تاریخ، ص 58- 60.»:

«منازعه فدک قیامى علیه اساس حکومت است، و فریاد آسمان‏گیرى که فاطمه علیها السلام خواست به وسیله آن، سنگ کجى را که تاریخ بعد از ماجراى سقیفه بر آن بنا شد، درهم فروشکند. براى اثبات این معنا، کافى است به خطبه‏اى که حضرت زهرا علیها السلام در مسجد النبی رویاروى خلیفه و در حضور جمعیّت انبوهى از مهاجرین و انصار، ایراد فرمود نگاهى بیفکنیم. در این خطبه، بیشتر سخن در مدح على علیه السلام و ستایش موضع‏گیرى‏هاى اسلامى و جاودانه او و اثبات حقّ اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله است؛ آن جا که مى‏گوید: «آنها وسیله رسیدن انسان‏ها به خداوند، و خاصان و پاکان اویند و گواهان غیب الهى و میراث بران خلافت و حکومت پیامبرانند.»

نکوهش مسلمانان، هشدار مى‏دهد که: آنان به نگون بختى در افتاده‏اند و ناشایستى را به خطا و بى‏تدبیرى برگزیده و به آیین گذشتگان خود باز پس گشته‏اند، و به قصد آب به آبشخور دیگران دست یا زیده‏اند و امر مهّم خلافت را به نا اهل سپرده و با این کارها به فتنه عظیمى فرو افتاده‏اند ...».

«چگونه رهبرى امّت را، از پایگاه رسالت و قواعد استوار نبوّت و مهبط روح الامین دور ساختند و آن را از دست آگاهان دنیا و دین باز گرفتند؟ باید بدانند که این کار زیانى آشکار است ...».

«ظّن غالب بر این است که حضرت زهرا علیها السلام مى‏توانست در میان پیروان پدرش و یاران برگزیده وى- که هیچ گونه تردیدى در صداقت او نداشتند- کسى را پیدا کند و به همراه على علیه السلام بیّنه لازم را در اثبات مدعاى خود اقامه نماید، امّا مى‏دانیم که او هرگز چنین نکرد. آیا این کار به ما نشان نمى‏دهد که هدف والاى فاطمه علیها السلام- که قدرت طلبان به خوبى آن را مى‏شناختند- اثبات میراث و مال پدرى نبود، بلکه وى در محو آثار سقیفه همت گماشت و در رسیدن به این مقصود، نه با اقامه بیّنه در باب فدک، بلکه با افشاى گمراهى و خطا کارى مردم، با ارائه شواهد زنده‏اى بیّنه را در پیشگاه تمامى ملّت اقامه نمود. آرى این بود آن امرى که در طول مبارزات، هدف اصلى حضرت زهرا علیها السلام را تشکیل مى‏داد».

1- کسى را نزد ابوبکر فرستاد که در مسائل میراث با او بحث کرده و حقوقش را مطالبه نماید. (مقدمه‏ِی اقدامات مستقیم).

2- در اجتماع خاص رو در روى خلیفه ایستاد و از راه‏هاى مختلف به دفاع از خود پرداخت و حقّش را مطالبه کرد؛

3- خطبه‏اى در مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله در دهمین روز رحلت پیامبر ایراد فرمود؛

4- هنگامى که ابوبکر و عمر براى عذر خواهى به دیدار او آمده بودند، در آن جا نارضایتى خود را از آن دو ابراز نمود و خشم خدا و رسول را از آنان اظهار داشت؛

5- هنگامى که زنان مهاجران و انصار به دیدارش آمدند براى آنان سخنرانى کرد؛

 

6- به همسرش على علیه السلام وصیت کرد که هیچ‏کس از آنان در مراسم تجهیز و تدفین حاضر نشوند و این دلیل بر ناخشنودى او از آنان بود.

 

 



موضوع :