ققَالُواْ یَأَبَانَا مَا لَکَ لَا تَأْمَنَّا عَلىَ یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ(11)
- اصل لا تأمنَّا: لا تأمَنُنا بوده که ادغام شده است.
دلالت آیه:
- اجتماع برادران در مکر: برا ی گرفتن یوسف(ع) از پدر ، در حالیکه حضرت یعقوب(ع) احساس امنیت نمیکرد که این امر نیازمند پاک جلوه دادن برادران بود.
- رفتن نزد پدر و برانگیختن عواطف او که:
1. ما خیرخواه یوسف (ع) هستیم.
2. درخواست فرستادن یوسف(ع) با ایشان
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ(12)
مفردات:
- «الرَّتْعُ»: أصله: أکل البهائم(مفردات راغب)
- آزادانه چریدن حیوان و آزادانه گردش کردن و میوه خوردن انسان(المیزان)
«أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ »: ارائهی پیشنهاد برای همراه بردن یوسف و تأکید بر محافظت با «إِنَّا لَهُ لحافِظُونَ» :
وجوه تأکید: 1. أن2. لام مزحلقه3. جمله اسمیه
- خاطر جمع کردن حضرت یعقوب(ع) با این عبارات:
چرا احساس امنیت نمیکنی با اینکه :
1. ما خیرخواه اوییم.
2. اگر از دیگران میترسی ما محافظ اوییم.
- رعایت ترتیب طبیعی:
1. ایجاد امنیت از جانب ایشان «إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ»
2. درخواست فرستادن یوسف با ایشان همراه با محافظت از او به واسطهی خطرات بیرونی «إِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ»
قَالَ إِنىِّ لَیَحْزُنُنىِ أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ أَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَفِلُونَ(13)
- نکته لطیف:
حضرت یعقوب (ع) با جواب خود:
1. احساس عدم امنیت خود را نفی نکرد.
2. روشن کرد که آن چه موجب اندوه اوست بردن یوسف (ع) است نه بردن او توسط برادران تا دشمنی و لجاجت برادران را تحریک نکند.
- آوردن عذر موجه: ترس از خوردن گرگ در حال غفلت ایشان، زیرا وجود درندگان در چراگاه طبیعی است و ممکن است هنگام غفلت گرگ یوسف (ع) را بخورد.
قَالُواْ لَئنِْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ(14)
1. اظهار تغافل برادران یوسف (ع)در مورد عدم امنیت یعقوب(ع)
2. برطرف کردن ترس یعقوب(ع) با اظهار تعجب به این که ما جماعت قوی هستیم، پس گرگ او را نمیخورد وگرنه ما زیانکار خواهیم بود.
- علت قسم: برای خاطر جمع کردن یعقوب و از بین بردن اندوهش وعدهی ضمنی بر عدم غفلت ولی یکروز هم نگذشت که خلف وعده کردند.
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَ أَجْمَعُواْ أَن یجَعلُوهُ فىِ غَیَابَتِ الجْبِّ وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ(15)
مفردات:
راغب: اجمعوا: اجمعت علی کذا = جمعی که با یکدگر هم فکر شوند.
مجمع البیان: اجمعوا = عزموا جمیعا، تصمیم گرفتند که او را در قعر چاه قرار دهند.
دلالت آیه: راضی کردن پدشان به این که یوسف(ع) را با خود به صحرا ببرند ، سپس نقشه به چاه انداختن او را اجرا کنند.
- جواب لما: به دلیل دلخراش بودن حذف شده
- بیان داستان از طرف خدا:
- سکوت در قسمت دلخراش داستان، زیرا فرزند پیامبر را بیگناه به کشتن دادند. و به دلیل حسادت، پدری را بیفرزند کردند.
نکته تربیتی: (آفات حسد) زیبا جلوه نمودن ظلم حتی در خانهی انبیا
أَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُون
ضمیر «الیه»: یوسف
«اوحینا»وحی: ظاهرا وحی نبوت
«امرهم هذا»: انداختن یوسف در چاه
«هُمْ لَا یَشْعُرُون»: حال از «وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا »
متعلَق« لا یشعرون» یا:
1. امر: لا یشعرون بحقیقة امرهم
2. ایحاء: لا یشعرون بما اوحینا الیه
معنای آیه:
به یوسف وحی کردیم به اینکه: قسم میخورم ، قطعا به ایشان حقیقت کارشان و تأویل آن را خبر خواهی داد، ایشان با این عمل قصد فراموشی و ذلیل کردن تو را دارند ولی همین امر موجب عزت و زنده شدن یاد تو خواهد شد و ایشان حقیقت این امر را نمیفهمند و تو حقیقت این امر را به ایشان خبر خواهی داد، در حالی که به تخت عزت تکیه زدهای و ایشان از تو طلب ترحم میکنند و میگویند: «أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِین» آنگاه تو به آنها میگویی: «هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ(89) قَالُواْ أَ ءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا »
موضوع :