بداء
معناى لغوى و اصطلاحى بدا "
بدا" از ریشه "بُدوّ" به معناى ظهور شدید است.
و در اصطلاح گفتهاند: بدا داراى دو معناست:
1. پدیدار شدن رأى جدید براى خداوند - که پیش از این آگاهى نداشته و سپس به آن پى برده باشد، این معنا باطل و نسبت آن به خداى تبارک و تعالى محال و ممتنع است.
2. پدیدار ساختن امرى براى مردم که در گذشته بر ایشان پنهان بوده است؛ یعنى این امر را خداوند از ازل مىدانسته و از همان آغاز به همین شکل جدید که پدیدار گشته مقدّر داشته است، ولى به جهت مصلحتى که مقام تکلیف آن را ایجاب مىکرد، براى مدتى آن را از مردم مخفى داشته و سپس در موقع خود آشکار نموده است، این معنا معقول و پذیرفته است.
علمای شیعه بدا در مورد خداوند متعال را به معناى إبدا؛ یعنى آشکار ساختن چیزى که قبلاً ظاهر نبود و پیش بینى نمىشده، گرفتهاند. ایشان در این زمینه به روایات اهل بیت: استناد نمودهاند.
ظهور پس از خفا و پنهان بودن در انسان است ولی در مورد خداوند محال است، زیرا مستلزم جهل و تغییر رأی است. بدا در مورد خداوند، در حقیقت إبدا و اظهار است؛ یعنى آنچه را خداوند از قبل مىدانسته ولى براى انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار مىسازد و بدا نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهى است، زیرا در ذات الهى جهل و تغییر راه ندارد. چنانچه امام صادق (ع) فرمودند: "إنّ اللَّه لَم یَبدُ له من جهل"؛ همانا خداوند بدایى به خاطر جهل برایش نیست.
آنچه در مورد خداوند قابل تصور است، بدای ظاهرى است؛ یعنى پدیدار ساختن امرى که براى مردم در گذشته پنهان بوده است ولى به جهت مصلحتى که مقام تکلیف آن را ایجاب مىکرد براى مدتى آن را از مردم مخفى داشته و سپس در موقع خود آشکار نموده است و این معنا معقول و پذیرفته است. همه فرقههاى اسلامى در اعتقاد به بداء اتّفاق نظر دارند، اگرچه برخى از به کار بردن لفظ «بداء» پرهیز مىکنند.
اهمیت بدا در روایات
امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً حَتَّى یَأْخُذَ عَلَیْهِ ثَلَاثَ خِصَالٍ الْإِقْرَارَ لَهُ بِالْعُبُودِیَّةِ وَ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ أَنَّ اللَّهَ یُقَدِّمُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مَا یَشَاءُ:خدا هیچ پیغمبرى را مبعوث نفرمود جز اینکه سه خصلت را از او پیمان گرفت: 1- اقرار به بندگى خدا 2- کنار زدن شریکها و مانندها براى خدا 3- اقرار باینکه خدا هر چه را خواهد مقدم دارد و هر چه را خواهد بتأخیر اندازد» خداوند از همهی انبیا، همراه با توحید، ایمان به بدا را نیز پیمان گرفته است.
یا حدیث دیگر که مىفرماید: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ7 هَلْ یَکُونُ الْیَوْمَ شَیْءٌ لَمْ یَکُنْ فِی عِلْمِ اللَّهِ بِالْأَمْسِ؟ قَالَ لَا، مَنْ قَالَ هَذَا فَأَخْزَاهُ اللَّهُ قُلْتُ أَرَأَیْتَ مَا کَانَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، أَ لَیْسَ فِی عِلْمِ اللَّهِ، قَالَ بَلَى قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ» منصور بن حازم گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم که: آیا ممکن است امروز چیزى واقعشود که دیروز در علم خدا نبوده باشد (یعنى خدا آن را نداند مگر وقتى که واقع شود) فرمود: نه، هر که چنین گوید خدایش رسوا کند. عرض کردم بفرمائید مگر نه اینست که آنچه واقع شده و آنچه تا روز قیامت واقع مىشود در علم خدا هست؟ فرمود: چرا، پیش از آنکه خلق را بیافریند (همه چیز را میدانست).
در جای دیگر امام فرمودند: هر کس گمان کند براى خداوند مسئلهی جدیدى روشن شده که قبلاً آن را نمىدانسته از او تبّرى بجویید.
بدا در روایات، لوح محفوظ و لوح محو و اثبات:
خداوند متعال در مورد انسان دو نوع تقدیر دارد:
1- تقدیر حتمى و قطعى که هرگز تغییر نمىیابد.
2- تقدیر معلّق و مشروط، که در صورت فقدان بعضى شرایط عوض مىشود و تقدیر دیگرى جاى آن مىنشیند.
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ، لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- ؛وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ. امام صادق (ع) مىفرماید: "خداوند دو گونه علم دارد: علم مکنون و مخزون که جز خودش کسى نمىداند که خود بدا (نشأت گرفته) از آن علم است. دیگرى علمى که به فرشتگان و انبیا آموخته است و ما نیز بدان آگاهیم".
بنابراین دو گونه علم وجود دارد، علمى که بدا از آن نشأت مىگیرد که لوح محفوظ است و دیگرى علمى که بدا بدان تعلق مىگیرد که لوح محو و اثبات است. پس بدا عبارت است از محو اوّل و اثبات ثانى و خداى سبحان به هر دو عالم است و این حقیقتى است که هیچ صاحب عقلى نمىتواند منکر آن باشد؛ زیرا براى تحقق و وجود امور و حوادث، دو نوع پیش بینى متصور است: یکى تحقق قابل تخلف که به حسب اقتضاى اسباب ناقص، از قبیل شرط و یا علت و یا عدم مانع است. دیگرى تحقق و وجود غیر قابل تخلف که به اقتضاى اسباب و علل تام? آن حوادث است و وجودى است ثابت و غیر مشروط و غیر متخلف و آن دو کتابى که آیهی مورد بحث؛ یعنى کتاب محو و اثبات و ام الکتاب معرفى می کند یا عبارت اند از همین دو مرحلهی از وجود، و یا مبدأ آن دو هستند.
لوح محفوظ: علمی که هیچ گاه تغییر نمیکند و در آن علم مکنون مخزون است که میتوان آن را علم ذاتی نام نهاد. این علم را خداوند متعال به نبی اکرم9 هم نمیدهد، لذا احتمال بدا برای پیامبرصلی الله علیه و آله هم میرود.
لوح محو و اثبات: مقام علمِ تعلیم شده است که همان مقام تقدیر الهی و قابل تغییر است و آن همان علمی است که به ملائکه و رسولان تعلیم میشود. از علم مکنون (علم اول و ذاتی) بدا در علم تعلیمی (علم دوم و فعلی) بدا حاصل میشود.
قال الصادق علیه السلام: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَبْدُوَ لَهُ. در هیچ چیز برای خدا بداء حاصل نمیشود، مگر اینکه در علم خدا قبل از اینکه بداء شود، وجود دارد.
مقصود از لوح محفوظ (ام الکتاب) همان علم ازلى الاهی است که مقدّرات در آن ثابت و غیر قابل تغییر است. بنا به گفت? بسیارى از مفسران، لوح محفوظ و "کتاب مبین" یکى هستند چون کتاب مبین همان مقام علم پروردگار است، و در آی? شریفه است که "در زمین و آسمان چیزى به سنگینى ذره از پروردگار تو پوشیده نیست، و هیچ موجودى کوچک تر و بزگ تر از آن نیست مگر این که در کتابى مبین هست". و مقصود از لوح محو و اثبات، صفحهی گیتى و جهان هستى و طبیعت است که سرنوشت و تقدیر هر چیزى بر آن ثبت شده، لکن هیچ کدام از این تقدیرات ثابت نیست، بلکه هم? آنها جنب? اقتضایى دارند.
نتیجه آن که تغییر بر حسب مصالح و مقتضیات زمان و مکان و... در لوح محو و اثبات جارى میشود که بدا نیز بدان تعلق مىگیرد. به خلاف لوح محفوظ (علم ازلى الاهی) که از آن تعبیر به "کتاب مبین" و "ام الکتاب" شده و تغییر ناپذیر و ثابت است.
خداوند متعال در مقام تقدیر با حفظ حریت انسان به او آزادی عمل میدهد، یعنی به وی فرصت، اختیار و آزادی داده و برنامهی انسان براساس عمل قابل تغییر است، و این تغییرات در مقام فعل حق اجرا میشود.
بنابراین در مورد حقتعالی دو مقام وجود دارد: 1. علم حق که علت و مصدر فعل، علم الهی نیست، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون: 28، یس». بلکه مصدر فعل بر اساس حکمت جاری میشود. از لحاظ نظام عقلانی نیز منشأصدور علم نیست، بلکه حکمت، عدل و فضل است، هر چند خداوند متعال از علم استفاده کرده ولی آن را منشأ تصمیم گیری قرار نمیدهد.2. فعل حق که همان نظام تدبیر عالم و تقدیر آن است.
بدا در آیات
از جمله آیاتى که دلالت بر این حقیقت مىکنند، این آی? شریفه است: «لِکُلِّأَجَلٍکِتابٌ *یَمْحُوااللَّهُمایَشاءُوَیُثْبِتُوَعِنْدَهُأُمُّالْکِتابِ: براى هر زمان و دورهاى کتاب (و قانون) است. خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات مىکند و "اُم الکتاب" تنها نزد اوست». (رعد: 38 ـ 39).
علم خداوند که احوال آفریدگان را با آن تدبیر مىکند دو گونه است: یکى علم مخزون، که جز خداوند کسى بدان آگاه نیست که "لوح محفوظ»"نامیده مىشود و دیگرى، آن علمى که خداوند به فرشتگان و پیامبران و دیگر اولیاى خود داده که از آن به "لوح محو و اثبات" نام برده مىشود و همین بخش از علم است که "بدا" بدان راه دارد.
... «و عِندَنا کِتابٌ حفیظٌ؛ و نزد ما کتابى است که همه چیز در آن محفوظ است» (ق/4). یا آی? «فى لوح محفوظ». (بروج/22» این آیات دلالت دارند بر این که کتابى وجود دارد که حافظ اعمال تمام انسانها و غیر آنهاست. در عین حال شامل جمیع مشخصات حوادث و خصوصیات اشخاص و تغییرات آنهاست، ولى خودش هیچ تغییر و دگرگونى ندارد.
بنا به گفت? بسیارى از مفسّران، لوح محفوظ و کتاب مبین یکى هستند. چون منظور از کتاب مبین همان مقام علم پروردگار است؛ یعنى همهی موجودات در علم بى پایان او ثبتاند و شاهد، آن آیاتى است که مىگویند: «وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِین: در زمین و آسمان چیزى به سنگینى ذره از پروردگار تو پوشیده نیست، و هیچ موجودى کوچک تر و بزرگ تر از آن نیست، مگر این که در کتابى مبین هست» (یونس/61» و «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِین: هیچ جنبندهاى در زمین نیست، مگر این که روزى او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مىداند، همه اینها در کتاب آشکارى [در لوح محفوظ، در کتاب علم خدا] ثبت است! » (هود/6) و دلالت مىکنند که جهان پهناور هستى نیز انعکاسى از این لوح محفوظ است.
پس مقصود از لوح محفوظ (ام الکتاب) و کتاب مبین، همان علم ازلى الاهی است که مقدرات در آن ثابت و غیر قابل تغییر است. بر خلاف لوح محو و اثبات، که سرنوشت و تقدیر هر چیزى در آن ثبت شده، لکن هیچ کدام از این تقدیرات ثابت نیست، بلکه همهی آنها جنب? اقتضایى دارند. مقصود از لوح محو و اثبات، صفحهی گیتى و جهان هستى و طبیعت است که تقدیر هر چیزى در طبیعت خودش، آن هم به طور اقتضایى است که در صورت عدم مانع، علت تامه براى ایجاد چیزی خواهد بود و انسانها نسبت به مانع علم ندارند، در حالى که بارى تعالى نسبت به آن علم دارد. به همین جهت على بن الحسین (ع) مىفرماید: « لولا آیة فی کتاب الله لحدثتکم بما یکون الى یوم القیمة، فقلت له: أیة آیة؟قال: قول الله: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: اگر نبود آیهاى در کتاب خدا من تا روز قیامت مىگفتم چه اتفاقى مىافتد. زراره مىگوید: پرسیدم کدام آیه، امام پاسخ فرمودند: "یمحو اللَّه ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب". پس لوح محو و اثبات، حکمى است عمومى که تمامى حوادثى را که به زمان و اجل محدود مىشوند در بر مىگیرد. به عبارت دیگر، تمامى موجوداتى که در آسمانها و زمین و ما بین آن دو است، دستخوش آن مىگردند. چنان که خداوند مىفرماید: « ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ: آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست جز به حق و اجلى معلوم نیافریدیم» (احقاف/3) .
از مجموع بحث مىتوان نتیجهگیرى نمود که تغییر بر حسب مصالح و مقتضیات زمان و مکان و... در لوح محو و اثبات سارى و جارى است. به خلاف لوح محفوظ (علم ازلى الاهی) که تغییرپذیر نیست. پس هم? موجودات دو جهت دارند، یک جهت تغییر که از این جهت دستخوش مرگ و زندگى، زوال و بقا، و انواع دگرگونىها مىشوند و یک جهت ثبات، که از آن جهت به هیچ وجه دگرگونى نمىپذیرند و بدا در همان قسم اوّل است.
دو اصل بداء
1. خداى متعال قدرت مطلق دارد و مىتواند هر تقدیرى را عوض کند و تقدیر دیگرى جایگزین آن سازد، در حالى که از پیش هر دو تقدیر را مىداند و علم او هرگز تغییر نمىیابد.
«وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتان: مائده، 64»، به روایت صدوق از امام صادقعلیه السلام درباره آیه «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»، آن حضرت فرمود: مقصودشان بسته بودن دست خدا نیست، بلکه معتقد بودند که خداوند از کار آفرینش فراغت یافته و دیگر افزایش یا کاهشى در عمر و رزق و ... ندارد. حال آن که اعمال قدرت از سوى خداوند مستمر است و به حکم «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ: الرحمن، 29»، خداوند هرگز از امر آفرینش نیاسوده است.خداوند در تکذیب عقیده آنان فرمود: «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء» مائده، 64. آیا نشنیدهاى که مىفرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: رعد، 39»
2. اعمال قدرت و سلطه از سوى خدا و تغییر سرنوشت و مقدّرات، روى حکمت و مصلحت است. بخشى از این تغییر مربوط به عمل و نحوه زندگى خوب یا بد اوست.مثلا صله رحم، رعایت ادب والدین..
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» رعد، 11
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» اعراف،96
امیرالمؤمنین علیه السلام: از رسول خداصلی الله علیه و آله در باره آیه «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ» پرسید. رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: چشمان تو را و چشمان امّتم را پس از خودم با تفسیر آن روشن مىکنم: صدقه به نحو مناسب، نیکى به والدین و انجام کار نیک شقاوت را به سعادت تبدیل مىکند و عمر را مىافزاید و از مرگِ بد نگه مىدارد.
امام باقرعلیه السلامفرمود: صله رحم اعمال را پاک مىسازد و رشد مىدهد، اموال را مىافزاید، بلا را دفع مىکند، حساب را آسان مىسازد و اجل را به تأخیر مىاندازد.
اطلاق لفظ بدا
الف: به کار بردن این لفظ براى این موضوع، به پیروى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره سه نفر (برصدار، کچل و کور) فرمود: «نظر خداوند چنین برگشت که آنان را مبتلا سازد» بیان بخاری در مورد سه نفر که پس از ابتلا به دلیل ناسپاسی دو نفر از آنان بیماریشان به نسلشان منتقل شد. صحیح بخارى: ج 4، ص 172.
ب: چنین کاربردى از باب سخن گفتن به زبان یک قوم است تا موضوع را خوب بفهمند.
در عرف جامعه چنین رسم است که وقتى کسى تصمیم خود را عوض مىکند، مىگوید: «بَدا لى»، یعنى نظرم بر این قرار گرفت. پیشوایان دین نیز به زبان مردم سخن گفته و چنین لفظى را در باره خداى متعال به کار بردهاند.
قرآن کریم، در باره خداى متعال الفاظ و صفاتى را همچون مکر، کید، خدعه، نسیان و .. به کار برده است:
«إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً* وَ أَکِیدُ کَیْداً: طارق، 15ـ16
«وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً: نمل، 50
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ: نساء،143
«نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ: توبه،67
. اعلام الدین، ص 344، به نقل از: عبدالله جوادى آملى، رحیق مختوم، ص 128.قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 1، ص 172.
. معرفت، هادى، تفسیر و مفسران، مؤسس? فرهنگى التمهید، چاپ اول اردیبهشت 1379، ج 1، ص 522.
. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 249.
. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً حَتَّى یَأْخُذَ عَلَیْهِ ثَلَاثَ خِصَالٍ الْإِقْرَارَ لَهُ بِالْعُبُودِیَّةِ وَ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ أَنَّ اللَّهَ یُقَدِّمُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مَا یَشَاءُ». کافی، ج1، ص 147، حدیث 3.
. کافى، ج1، ص 148، حدیث 11.
. سفینة البحار، ج 1، ص 51.
. کلینی، کافی، ج1، ص147.
. علامه طباطبائى، تفسیر المیزان، ترجم? موسوى همدانى، 20 جلدى، بنیاد علمى و فکرى علامه، تاریخ 1363 ه، ج 11، ص 584.
. (و عنده ام ا لکتاب)
. (یمحوا الله ما یشاء)
. معرفت، هادى، تفسیر و مفسران، همان، ص 523.
عروسى حویزى، تفسیر نور الثقلین، مؤسس? اسماعیلیان، تاریخ 1373 هش، ج 2، ص 512.
. تفسیر الدرّ المنثور، سیوطى: ج 4، ص 66.
. کافى: ج 2، ص 470، حدیث 13.
موضوع :