سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بداء

بداء در لغت و اصطلاح

•بَدَا الشی‏ء بُدُوّاً و بَدَاءً أی: ظهر ظهورا بیّنا ، قال اللّه تعالى: وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ‏ [الزمر/ 47]،
•وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا[الزمر/ 48]، فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما[طه/ 121]. مفردات راغب، ج1، ص113.
بدا در لغت:
 بدا: ظهور پس از خفا و پنهان بودن‏ در انسان است ولی در مورد خداوند محال است،‌ زیرا مستلزم جهل و تغییر رأی است. بدا در مورد خداوند، در حقیقت إبدا و اظهار است؛ یعنى آنچه را خداوند از قبل مى‏دانسته ولى براى انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار مى‏سازد و بدا نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهى است، زیرا در ذات الهى جهل و تغییر راه ندارد.
بدا در اصطلاح:
خداوند متعال در مورد انسان دو نوع تقدیر دارد:

1- تقدیر حتمى و قطعى که هرگز تغییر نمى‏یابد.

2- تقدیر معلّق و مشروط، که در صورت فقدان بعضى شرایط عوض مى‏شود و تقدیر دیگرى جاى آن مى‏نشیند.

همه فرقه‏هاى اسلامى در اعتقاد به بداء اتّفاق نظر دارند، اگرچه برخى از به کار بردن لفظ «بداء» پرهیز مى‏کنند.
بدا در روایات
•عن ابی عبد الله علیه السلام: لَا یَکُونُ شَیْ‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ، بِمَشِیئَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ قَدَرٍ وَ قَضَاءٍ وَ إِذْنٍ وَ کِتَابٍ وَ أَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَقْدِرُ عَلَى نَقْضِ وَاحِدَةٍ فَقَدْ کَفَرَ. کافی، ج1، ص 149
•اهل بیت علیهم السلام  برای علم الهی 7 مرحله بیان کرده‌اند: 1. مشیت2. اراده 3. تقدیر 4. قضا 5. کتاب 6. اجل 7. اذن، که بعد از این مراحل امضا است.  
1. مشیت (خواست خدا= اذن الهی) : خوب است فردا فلان کار انجام شود.

  2. اراده: حرکت به سوی کار

  3. تقدیر: برنامه‌ریزی در مقام واقع

  4. قضا = حکم: محکم ساختن و وجود خارجی دادن

•امام رضا علیه السلام فرمود: اى یونس، می‌دانى مشیت چیست! گفتم: نه: فرمود: ذکر اول است (یاد نخستین). می‌دانى اراده‏ چیست؟ گفتم: نه فرمود: آن تصمیم است بر آنچه می‌خواهد. می‌دانى قدر چیست؟ گفتم: نه، فرمود: آن اندازه‏ گیرى و مرزبندى است مانند مقدار بقا و زمان فناء، سپس فرمود: و قضا (حکم) محکم ساختن و وجود خارجى دادن است. اصول کافی،‌ج1، ص 219، ترجمه مصطفوی

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ، لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- ؛وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ. کافی، ج‏1، ص: 147

لوح محفوظ: علمی که هیچ گاه تغییر نمی‌کند       علم مکنون مخزون  (و عنده ام ا لکتاب) = (لوح محفوظ) که می‌توان آن را علم ذاتی نام نهاد. این علم را  به نبی اکرم هم نمی‌دهد، لذا احتمال بدا برای پیامبرصلی الله علیه و آله هم می‌رود.

لوح محو اثبات: مقام علم تعلیم شده است         مقام تقدیر (یمحوا الله ما یشاء) قابل تغییر، علمی که به ملائکه و رسولان تعلیم می‌شود. {از علم مکنون(علم اول) بدا در علم فعلی (علم دوم) بدا حاصل می‌شود}.

قال الصادق علیه السلام: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَبْدُوَ لَهُ. در هیچ چیز برای خدا بداء حاصل نمی‌شود، مگر اینکه در علم خدا قبل از اینکه بداء شود، وجود دارد.

در مقام تقدیر با حفظ حریت انسان به او آزادی عمل می‌‌دهند: 1. فرصت 2. اختیار و آزادی 3. براساس عمل برنامه‌ی انسان قابل تغییر است. در مقام فعل حق است.

2 مقام    

1. علم حق: علم علت و مصدر فعل نیست، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ‏ فَیَکُون‏: 28، یس». بلکه مصدر فعل   حکمت   است. در نظام عقلانی منشأصدور علم نیست، بلکه حکمت، عدل و فضل است. از علم استفاده کرده ولی آن را   منشأ تصمیم گیری قرار نمی‌دهیم.

  2. فعل حق: نظام تدبیر عالم و تقدیر آن است.

دو اصل بداء

1. خداى متعال قدرت مطلق دارد و مى‏تواند هر تقدیرى را عوض کند و تقدیر دیگرى جایگزین آن سازد، در حالى که از پیش هر دو تقدیر را مى‏داند و علم او هرگز تغییر نمى‏یابد.

•«وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ‏ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتان: مائده، 64»،
•به روایت صدوق از امام صادقعلیه السلام درباره آیه «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ‏ مَغْلُولَةٌ»، آن حضرت فرمود: مقصودشان بسته بودن دست خدا نیست، بلکه معتقد بودند که خداوند از کار آفرینش فراغت یافته و دیگر افزایش یا کاهشى در عمر و رزق و ... ندارد.  حال آن که اعمال قدرت از سوى خداوند مستمر است و به حکم «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ: الرحمن، 29»، خداوند هرگز از امر آفرینش نیاسوده است.

 

خداوند در تکذیب عقیده آنان فرمود: «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ‏ یَداهُ‏ مَبْسُوطَتانِ‏ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء‏» مائده، 64. آیا نشنیده‏اى که مى‏فرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: رعد، 39»

•2. اعمال قدرت و سلطه از سوى خدا و تغییر سرنوشت و مقدّرات، روى حکمت و مصلحت است. بخشى از این تغییر مربوط به عمل و نحوه زندگى خوب یا بد اوست. مثلا صله رحم، رعایت ادب والدین..

«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»رعد، 11

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» اعراف،96

امیرالمؤمنین علیه السلام: از رسول خداصلی الله علیه و آله در باره آیه «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ» پرسید. رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: چشمان تو را و چشمان امّتم را پس از خودم با تفسیر آن روشن‏ مى‏کنم: صدقه به نحو مناسب، نیکى به والدین و انجام کار نیک شقاوت را به سعادت تبدیل مى‏کند و عمر را مى‏افزاید و از مرگِ بد نگه مى‏دارد. تفسیر الدرّ المنثور، سیوطى: ج 4، ص 66.

 

امام باقر علیه السلام فرمود: صله رحم اعمال را پاک مى‏سازد و رشد مى‏دهد، اموال را مى‏افزاید، بلا را دفع مى‏کند، حساب را آسان مى‏سازد و اجل را به تأخیر مى‏اندازد . کافى: ج 2، ص 470، حدیث 13.

اطلاق لفظ «بداء» 

الف: به کار بردن این لفظ براى این موضوع، به پیروى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
•رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره سه نفر (برص‏دار، کچل و کور) فرمود: «نظر خداوند چنین برگشت که آنان را مبتلا سازد» بیان بخاری در مورد سه نفر که پس از ابتلا به دلیل ناسپاسی دو نفر از آنان بیماریشان به نسلشان منتقل شد. صحیح بخارى: ج 4، ص 172.

داستان: سه تن از بنی اسرائیل که پیسی و کچل و کور بودند، ملکی نزد آنان آمده و از فرد پیسی پرسید: چه چیزی برای تو دوست داشتنی است؟ او گفت رنگ و پوست زیبا،‌زیرا مردم از من پرهیز می‌کنند. ملک دستی به او کشید و او دارای رنگ و پوستی نیکو شد. از او پرسید چه مالی را دوست داری؟ گفت: شتر، پس به او شتری داده شد. به کچل گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: موی زیبا و اینکه این وضعیت من عوض شود. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت: گاو، به او داده شد. به کور گفته شد: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی است؟ او گفت: بینا شدن، پس بینا شد. از او پرسیده شد چه مالی را دوست داری؟ گفت:گوسفند، به او گوسفند داده شد. حیوانات زاد و ولد کردند تا اینکه برای این سه نفر صاحب شتر و گاو و گوسفند فراوانی گردیدند. روزی فردی پیسی به آنجا آمد و گفت: من مرد فقیری هستم که در راه مانده شدم و بعد از خدا به شما پناه آورده‌ام، شما را به آن کسی که به شما رنگ و پوست و اموال داده، چیزی برای سفرم بدهی. شفا یافته‌ی پیسی خودداری کرد. مسافر گفت: گویا تو را می‌شناسم، آیا تو همان پیسی نیستی که مردم از تو دوری می کردند و خدا به تو مال فراوانی داد. اگر دروغ بگویی، خدا به همان وضع تو را برگرداند. و آنگاه نزد کچل و نابینا رفت و فقط نابینا گفت: من نابینا بودم خدا مرا بینا کرد،‌فقیر بودم خدا مرا بی نیاز کرد و امروز هیچکدام از اینها را انکار نمی کنم. پیسی و کچل به وضعیت قبلی خود برگشتند.

 

ب: چنین کاربردى از باب سخن گفتن به زبان یک قوم است تا موضوع را خوب بفهمند.
•در عرف جامعه چنین رسم است که وقتى کسى تصمیم خود را عوض مى‏کند، مى‏گوید: «بَدا لى»، یعنى نظرم بر این قرار گرفت. پیشوایان دین نیز به زبان مردم سخن گفته‏ و چنین لفظى را در باره خداى متعال به کار برده‏اند.
قرآن کریم، در باره خداى متعال الفاظ و صفاتى را همچون مکر، کید، خدعه، نسیان و .. به کار برده است:
«إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً* وَ أَکِیدُ کَیْداً: طارق، 15ـ16  «وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً: نمل، 50 
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ: نساء،‌143  «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ: توبه،67

 



موضوع :


شفاعت 

«وَ اتَّقُواْ یَوْمًا لَّا تجَزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئا وَ لَا یُقْبَلُ مِنهْا شَفَاعَةٌ وَ لَا یُؤْخَذُ مِنهْا عَدْلٌ وَ لَا هُمْ یُنصَرُون‏» بقره،‌48
مفردات: «شفاعت» از ماده «شفع» به معنىجفت، در مقابل «وتر» به معنى فرد و تک
علت نام‌گذاری: زیرا مقام و موقعیّت شفاعت کننده و نیروى تأثیر او، با عوامل نجاتى که در وجود شفاعت شونده هست ضمیمه شده هر دو به کمک هم، موجب رهایی شخص گنهکار مى‏گردند.
در شفاعت موجودی مادون که استعداد پیشرفت دارد، به گونه‌ای مشروع از موجود برتر کمک مى‏طلبد.
نکات: 1. مدد خواه از نظر کمال روحى به حدى سقوط نکند که نیروى جهش و تکامل را از دست بدهد و امکان تبدیل او به یک انسان پاک از میان برود.

2. اصول حاکم بر مجازاتها در قیامت به کلى از امور دنیوی جداست، و هیچ یک از امور دنیوی در آنجا به کار نمى‏آید، تنها راه نجات، پناه بردن به سایه ایمان و تقوا و استمداد از لطف پروردگار است.

 

راه‌های نجات مجرمان در دنیا

1. یک نفر جریمه دیگرى را پذیرا مى‏شود و آن را اداء مى‏کند.

2. اشخاصى را بر مى‏انگیزد که از او شفاعت کنند.

3. در آخرین مرحله سعى مى‏کنند که با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند.

علت مجازاتهاى الهى:

 چه در این جهان و چه در قیامت جنبه انتقامى ندارد، بلکه ضامن اجرا براى اطاعت از قوانین و تکامل انسانهاست.

1. اجتناب از تضعیف ضامن‌های اجرایی

2. نبستن راه بازگشت بر مجرمان،‌ برای فراهم بودن امکان اصلاح

شفاعت از دیدگاه وهابیت
در قرن هفتم و هشتم اسلامى «ابن تیمیه» با این مسأله مخالفت کرد، و سه قرن پس از وى «محمد بن عبد الوهاب نجدى» روش او را دنبال کرد.
اختلاف «وهابیها» با دیگر فرقه ‏هاى اسلامى‏: شفاعت را به عنوان یک اصل اسلامى در قیامت پذیرفته‏اند، اما طلب شفاعت در دنیا را نفی می‌کنند.
پیامبر اسلامصلی الله علیه و آلهو دیگر پیامبران و فرشتگان و اولیاء در روز رستاخیز حق شفاعت دارند ولى باید شفاعت را از مالک شفاعت و اذن دهنده آن که خدا باشد، خواست و گفت: «اللّهمّ شفّع نبیّنا محمّدا فینا یوم القیامة او اللّهمّ شفّع فینا عبادک الصّالحین او ملائکتک او نحو ذلک ممّا یطلب من اللّه لا منهم فلا یقال یا رسول اللّه او یا ولىّ اللّه اسألک الشّفاعة او غیرها ممّا لا یقدر علیه الاّ اللّه فاذا طلبت ذلک فی ایّام البرزخ کان من اقسام الشّرک. «عبد الللطیف، نواده‌‌ی پسری محمد بن عبدالوهاب، الهدیة السنیة»- رساله دوم، ص 42.
هرگاه چنین چیزى را از پیامبر صلی الله علیه و آله  که در برزخ بسر مى‏برد بخواهى شرک و عبادت طرف‏ خواهد بود.

دلیل شیعه بر جواز طلب شفاعت

1- درخواست شفاعت همان درخواست دعا است.

مقام پیامبر و شافعان در نزد خدا موجب پذیرش دعای ایشان شده و خدا به واسطه‌ی دعای ایشان گنهگاران را می‌بخشد.
هیچ مسلمانی تاکنون در پذیرش دعای پیامبر شک نکرده است. 
هر چند شفاعت در محشر عین دعا نیست ولی یکی از مصادیق درخواست خیر است.
 پیامبر صلی الله علیه و آله: هر کس پشت سر برادر مسلمان خود دعا کند مستجاب مى‏شود و فرشته‏اى مى‏گوید براى تو نیز مانند آن خواهد بود. 
شفاعت در نظر مفسرین اهل سنت
«نظام الدین نیشابورى» در تفسیر«مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها:نساء،‌85» از مقاتل نقل مى‏کند که:  «الشفاعة إلى اللّه انّما هی الدّعوة لمسلم» . تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان‏، ج2،‌ص 459.
«ابن تیمیه» از جمله افرادى است که درخواست دعاء از شخص زنده را صحیح مى‏داند.
 «فخر رازى» در تفسیر شفاعت به دعا و نیایش:
«الَّذینَ‏ یَحْمِلُونَ‏ الْعَرْشَ‏ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیم‏: غافر،‌7»:

طلب آمرزش حاملان عرش برای افراد با ایمان  طلب شفاعت حاملان عرش تنها درباره گنهکاران است، به دلیل «وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ»    

شفاعت پیامبر نیز درباره گنهگاران است، زیرا خدا می فرماید: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ». سوره محمد،19

«فخر رازی»: طلب آمرزش نوح برای خود و والدین و کسانی که با او ایمان آورده‌اند = انجام رسالت نوح در شفاعت   بنابر این او شفاعت را دعاى شفیع در حق گنهکار ودرخواست دعا دانسته است.
شفاعت همان درخواست دعاست
«ابن عباس» از پیامبر صلی الله علیه و آلهنقل مى‏کند: «ما من رجل مسلم یموت فیقوم على جنازته اربعون رجلا لا‌یشرکون باللّه شیئا الاّ شفّعهم اللّه فیه». صحیح مسلم، ج 3، ص 54.      درخواست دعا از 40 دوست = شفاعت
صحیح بخارى بابى تحت عنوان دارد «اذا استشفعوا إلى الامام لیستسقى لهم لم یردّهم» و « اذا استشفع المشرکون بالمسلمین عند القحط»: هنگامى که مشرکین در مورد قحطى طلب شفاعت‏ نمایند.        درخواست شفاعت = درخواست دعا
 قرآن و درخواست دعاء از افراد شایسته
تأثیر دعای پیامبر در طلب آمرزش برای افراد:

«وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» محمد،‌19

«وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ انَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» توبه، 103

«وَ لَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحیماً نساء، 64»

«جاؤوک»:به سوى تو مى‏آمدند  یعنی مى‏آمدند و درخواست دعاء و طلب آمرزش مى‏کردند

 اگر هدف این نبود آمدن آنان لغو بود.

طلب آمرزش فرزندان یعقوب از پدر: «قالُوا یا ابانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا انَّا کُنَّا خاطِئینَ قالَ سَوْفَ اسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّى» یوسف،‌96
 نتیجه: طلب دعا از پیامبر و دیگر صالحان که همان طلب شفاعت است از نظر موازین اسلامى ایرادى ندارد.
3- احادیث اسلامى و سیره صحابه
«ترمذى» از انس: «سالت النّبىّ ان یشفع لی یوم القیامة، فقال:انا فاعل، قلت: فاین اطلبک؟ فقال: على الصّراط ...». سنن ترمذى، ج 4 ص 42 باب ما جاء فی شأن صراط.
«سواد قارب» از یاران پیامبرصلی الله علیه وآلهاست در ضمن اشعارى از پیامبرصلی الله علیه وآلهدرخواست شفاعت مى‏کند و مى‏فرماید:         فکن لی شفیعا یوم لا ذو شفاعة             بمغن فتیلا عن سواد بن قارب

«اى پیامبر گرامىصلی الله علیه وآلهروز رستاخیز شفیع من باش روزى که‏ شفاعت دیگران به حال سواد قارب مفید و سودمند نخواهد بود».قاموس الرجال ذیل ماده «سواد».

مردى به نام «تبع» از قبیله «حمیر» پیش از تولّد پیامبرصلی الله علیه وآلهشنیده بود که به زودى پیامبرى از عربستان از جانب خدا برانگیخته خواهد شد،وى پیش از مرگ نامه‏اى تنظیم کرد و از نزدیکان خود درخواست نمود که اگر روزى چنین پیامبر مبعوث به رسالت شد، نامه مرا به او برسانید. و در آن نامه چنین نوشته بود: «و ان لم ادرکک فاشفع لی یوم القیامة و لا تنسنى» وقتى نامه به دست پیامبرصلی الله علیه وآلهرسید سه مرتبه فرمود: «مرحبا بتبع الاخ الصّالح. مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 12- بحار الانوار، ج 15، ص 314. 
اگر درخواست شفاعت شرک بود، هرگز پیامبرصلی الله علیه وآلهاو را برادر خود نمى‏خواند و سه مرتبه بر او آفرین نمى‏گفت.

 

طلب شفاعت در حال ممات‏
«ابن عباس» مى‏گوید: هنگامى که امیر مؤمنانعلیه السلاماز غسل و کفن پیامبرصلی الله علیه و آلهفارغ گردید روى او را باز کرد و گفت: «بابى أنت و امّى طبت حیّا و طبت میّتا ... و اذکرنا عند ربّک ...:‌ . نهج البلاغه، خطبه 230.
هنگامى که پیامبر گرامىصلی الله علیه و آلهدرگذشت، ابو بکر در منزل چهره او را باز کرد و بوسید و گفت: پدرم و مادرم فداى تو باد، در حال حیات و ممات پاک و پاکیزه هستى از ما پیش پروردگار خود یاد کن و به خاطر داشته باش. کشف الارتیاب، ص 265، به نقل از خلاصة الکلام.
نتیجه: در طلب شفاعت میان حال حیات و ممات شفیع تفاوتى نیست.

از آیات و روایات، و سنت جارى در میان مسلمانان در تمام اعصار بر می‌اید که طلب شفاعت یک مسأله‌ی بدیهی بوده است.

تبرک و استشفاء به آثار اولیاء و استشفاء به تربت امام حسین

وهابیتتبرک به آثار اولیاء و بوسیدن محراب و منبر پیامبر را شرک می‌داند، هر چند در آن به هیچ نوع الوهیت معتقد نباشد.
دلیل قرآنی بر صحت تبرک و استشفا: «اذْهَبُوا بِقَمیصى‏ هذا فَالْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ ابى‏ یَأْتِ بَصِیراً»:یوسف، 92 
«فَلَمّا انْ جاءَ الْبَشیرُ الْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً» :یوسف، 96
تبرک جستن اصحاب پیامبرصلی الله علیه و آلهبه آب وضوی نبی:

در سرگذشت «صلح حدیبیّه» : هرگاه پیامبر وضوء مى‏گرفت، یاران او براى ربودن قطرات آب وضوء آن حضرت بر یکدیگر سبقت مى‏گرفتند». بخاری،‌ صحیح بخارى ج 3 ص 255.

سائب بن یزید : خاله‏ام مرا خدمت پیامبرصلی الله علیه و آلهبرد و گفت فرزند خواهرم بیمار است، پیامبرصلی الله علیه و آلهوضو گرفت و از خدا براى من برکت‏ خواست، و وضو گرفت من از آب وضوى پیامبرصلی الله علیه و آلهنوشیدم. بخاری،‌ صحیح بخارى ج 4 ص 227. و صحیح مسلم باب خاتم النبوة.
مسلم در صحیح خود از انس: پیامبرصلی الله علیه و آلهسر خود را مى‏تراشید و یاران او در اطراف او بودند و هر تارى از موى او در دست یکى از آنان بود.بخاری،‌ صحیح بخارى ج 4 ص 231.
قبر امام حسینعلیه السلامهمانند قبر رسول‏اللَّهصلی الله علیه و آله
«حسین منّى أنا من حسین». نیسابوری،‌ مستدرک حاکم، ج 4، ص 19.
قبر امام حسینعلیه السلام همانند قبر رسولصلی الله علیه و آله است زیرا امام حسینعلیه السلام پاره تن رسول خداصلی الله علیه و آله  است.

امّ الفضل در رؤیا دید که قطعه‏اى از پیکر مطهّر پیامبرصلی الله علیه و آله جدا شد و در دامانش قرار گرفت. هنگامى که در مورد این خواب از پیامبرصلی الله علیه و آلهسؤال نمود، حضرت آن را به ولادت امام حسین علیه السلامو تربیتش در دامان ام الفضل تعبیر نمودارشاد السارى،ج2، ص 393.

فضیلت تربت امام حسینعلیه السلام :

احمد بن حنبل از عامر شاطبى نقل مى‏کند: درسفرى همراه على بن ابى طالبعلیه السلام بودم. حضرت هنگامى که در مسیر خود به صفین به نینوا رسید، صدا داد: اى ابا عبداللَّه! در کنار شطّ فرات صبر کن. عرض کردم: براى چه؟ فرمود: روزى بر پیامبرصلی الله علیه و آله وارد شدم، در حالى که گریان بود؛ عرض کردم: اى نبى خدا! آیا کسى شما را غضبناک کرده، چه شده که گریانید؟ پیامبرصلی الله علیه و آلهفرمود: خیر بلکه الآن جبرئیل از نزد من خارج شد و خبر داد که حسین علیه السلامدر کنار شطّ فرات به شهادت مى‏رسد. جبرئیل گفت: آیا مى‏خواهى که تربت او را استشمام نمایى؟ عرض کردم: آرى. آن گاه قبضه‏اى از خاک تربت امامعلیه السلامرا به من داد که در این هنگام طاقت نیاوردم و گریستم.احمد بن حنبل،‌ مسند احمد، ج 2، ص 60.

 




موضوع :


توسل به اولیای الهی
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ:‌ مائده،‌35

«وسیله»:در اصل به معنى تقرب جستن

    چیزى که باعث تقرب به دیگرى از روى علاقه و رغبت مى‏شود.

وسیلهدر آیه:دارای معنایبسیار وسیعى،شامل هر کار و هر چیزى که باعث نزدیک شدن به پیشگاه پروردگار شود.مثل: ایمان به خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهو جهاد و عبادات همچون نماز و زکات و روزه و زیارت خانه خدا و همچنین صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاقهاى پنهانى و آشکار و همچنین هر کار نیک و خیر.

 

توسل در قرن هشتم بوسیله «ابن تیمیه»انکار شد و پس از سهقرن و نیم بعد، وسیله «محمد بن عبد الوهاب» این جریان تشدید شد، و توسل به اولیاء الهى نامشروع و بدعت معرفى گردید و احیانا عبادت اولیاء خوانده شد، که شرک محسوب می‌شود.
کیفیت توسل
توسل به اولیاء الهى به دو صورت:

1. توسل به ذات آنان

 مثل اینکه بگوئیم: «اللّهمّ انّى اتوسّل إلیک بنبیّک محمّدصلی الله علیه و آلهان‏ تقضى حاجتى: بارالها من به پیامبرت محمدصلی الله علیه و آله توسل مى‏جویم که حاجت مرا روا فرما».

2- توسل به مقام و قرب آنان در درگاه الهى و حقوق آنها

«اللّهمّ انّى اتوسّل إلیک بجاه محمّدصلی الله علیه و آله و حرمته و حقّه ان تقضى حاجتى:بارالها من مقام و احترام آنان را که در نزد تو دارند وسیله خود قرار مى‏دهم که حاجت مرا ادا فرمائى»
از طرف «وهابى» ها هر دو صورت ممنوع اعلام شده است، در حالیکه احادیث اسلامى و سیره مسلمین بر خلاف نظریه وهابى‌ها گواهى مى‏دهند و توسل به اولیاء را به هر دو صورت تجویز مى‏کنند.
حدیث عثمان بن حنیف
إنّ رجلا ضریرا اتى إلى النّبىّ صلی الله علیه و آلهفقال ادع اللّه أن یعافینى فقال إن شئتَ دعوتُو ان شئتَ صبرتَو هو خیر،قال فادعه، فامره أن یتوضّأ فیحسن وضوءه و یصلّى رکعتین و یدعو بهذا الدّعاء: اللّهمّ إنّى اسالک، و اتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبىّ الرّحمة یا محمّد إنّى اتوجّه بک إلى ربّى فی حاجتى لتقضى، اللّهمّ شفّعه فیّ. قال ابن حنیف فو اللّه ما تفرّقنا و طال بنا الحدیث حتّى دخل علینا کان لم یکن به ضرّ.
در اتقان و صحت سند حدیث سخنى نیست، حتى پیشواى «وهابى‏ها» یعنى «ابن تیمیه» سند آن را صحیح خوانده و گفته است که مقصود از «ابو جعفر» که در سند حدیث است. همان «ابو جعفر خطمى» است و او ثقه است.
«رفاعى» وهابی که سعی در بی‌اعتبار کردن احادیث توسل دارد، درباره این حدیث مى‏گوید: «لا شکّ إنّ هذا الحدیث صحیح و مشهور و قد ثبت فیه بلا شکّ: شکى نیست که این حدیث صحیح و مشهور است». «رفاعى» در کتاب «التوصل» مى‏گوید: این حدیث را «نسائى»، «بیهقى»، «طبرانى»، «ترمذى» و «حاکم» در مستدرک خود نقل کرده‏اند و دو نفر اخیر به جاى جمله «و شفعه فی» چنین نقل کرده‏اند: «اللّهمّ شفّعنى فیه». «التوصل إلى حقیقه التوسل» صفحه 158.
هم به وسیله نبى از خدا سؤال مى‏کند و هم به وسیله او رو به خدا مى‏نماید و مقصود از «نبى»، خود نبى است، نه دعاء نبى، اینکه مقصود از دعاء «نبیک» است بر خلاف ظاهر و فاقد دلیل است.
توسل به حق پیامبر و حق پیامبران پیشین
هنگامى که فاطمه بنت اسد درگذشت، رسول خدا صلی الله علیه وآلهپس از اطلاع از مرگ وى بر بالین او نشست و فرمود: اى مادرم(مادر دومم)، خدا تورا رحمت کند، سپس اسامه و ابو ایوب و عمر بن الخطاب و غلام سیاهى را خواست که‏ قبرى آماده سازند، وقتى قبر آماده شد، پیامبر خدا با دست خود لحدى ساخت و خاک آن را با دست خود در آورد و در قبر رو به پهلو دراز کشید و این چنین دعا کرد: اللّه الّذى یحیى و یمیت و هو حىّ لا یموت اغفر لامّى فاطمة بنت اسد و وسّع علیها مدخلها بحقّ نبیّک و الانبیاء الّذین من قبلى
امام حسین علیه السلامدر «دعاى عرفه» چنین مى‏گوید: «اللّهمّ انّا نتوجّه إلیک فی هذه العشیّة الّتى فرضتها و عظّمتها بمحمّد نبیّک و رسولک و خیرتک من خلقک» مفاتیح الجنان- دعاى عرفه.





موضوع :


سجده بر تربت

س: آیا سجده برخاک و یا تربت شهیدان، به معناى پرستش بوده و نوعى شرک است؟

ج: میان دو جمله: «السجود للّه» و «السجود على الأرض» تفاوت وجود دارد.

مفاد «السجود للّه» این است که «سجده براى خداست»، در حالى که معناى «السجود على الأرض» آن است که «سجده بر زمین صورت مى‏گیرد» و به تعبیر دیگر انسان با سجده بر زمین، به خدا سجده مى‏کند.

•«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: رعد، 15»
•پیامبر گرامىصلی الله علیه و آله : «جُعِلَتْ لِىَ الْأرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوْراً» صحیح بخارى، کتاب الصلوة، ص 91.

 

•سجده کردن بر خاک و گیاه، رمز نهایت خضوع و فروتنى در برابر خداى یگانه است.
مراحل سه گانه تشریع سجده:1.زمین 2. حصیر 3.لباس در اضطرار

مرحله نخست: سجده فقط بر زمین

1. زمین سجده گاه و مایه پاکیزگى است.‏

اصرار پیامبر صلی الله علیه و آله بر سجده بر زمین:«وجعلت لى الأرضُ مسجداً وطهوراً» زمین طبیعی، نه زمین مفروش با فرش و سجاده

دو ویژگى زمین:   1. سجده گاه است (مسجداً).   2. طهور است (مطهر و مایه پاکیزگى).

2. خنک کردن سنگریزه ها در دست

•اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به دلیل اصرار نبی صلی الله علیه و آله  سنگریزه‌های گرم را در دست خود نگه می‌داشتند تا خنک شود.

جابر بن عبد اللّه انصارى مى گوید: «کُنْتُ أُصَلّى مَعَ النَّبِىّ الظّهْرَ فَآخُذُ قَبْضَةً مِنَ الْحِصى، فَأَجْعَلُها فى کَفّى ثُمَّ أَحوّلُها إِلى الکفِّ الأُخْرى حَتّى تبردَ، ثُمَّ أَضَعُها لجبینى‏ حَتّى أَسْجُدَ عَلیها مِنْ شِدّةِ الحَرّ» . مسند احمد: 3/ 327، حدیث جابر؛ سنن بیهقى: 1/ 439.

•خبّاب بن ارت : از شدت گرماى زمین بر پیشانى و کف دست‏هایمان نزد رسول خداصلى الله علیه و آله شکایت کردیم، آن حضرت توجه نفرمود. سنن بیهقى: ج 2، ص 105

3. فرمان خاک آلود کردن پیشانى (تتریب)

•اصحاب پیامبرصلی الله علیه و آله از خاک آلود شدن پیشانی پرهیز داشتند،‌اما پیامبر خواستار خاک آلود شدن پیشانی آنان بودند.
§پیامبرصلی الله علیه و آله صهیب را مشاهده کرد که سجده مى کند و از خاک آلود شدن پیشانى مى پرهیزد، به او فرمود: «تَرّبَ وَجهَکَ یا صُهیبُ: متقی هندی،‌ کنز العمال: 7/ 465، شماره 19810.
§امّ سلمه مى گوید: پیامبرصلی الله علیه و آله نوجوانى به نام «افلح» را دید که به هنگام سجده، سجده گاه را «فوت» مى کند، فرمود: «یا أَفْلحُ تَرّبْ: متقی هندی،‌ کنز العمال: 7/ 459، شماره 19776.

4. کشیدن دستار از زیر پیشانى‏

•رسول اللهصلی الله علیه و آله از سجده بر گوشه‌ی دستار منع می‌کردند و دستار را از زیر پیشانی اصحاب بیرون می‌کشیدند.

روى انّ النبىصلی الله علیه و آله کانَ إِذا سَجَدَ رَفَعَ العَمامَةَ عَنْ جَبْهَتهِ . ابن سعد، طبقات الکبری: 1/ 151.

نتیجه: در نخستین سال‌های تشریع، سجده بر چیزی جز زمین در سرما و گرما جایز نبود.

مرحله دوم: جواز سجده بر حصیر و بوریا
مصلحت اولیه: سجده فقط بر زمین
مرحله دوم: اجازه‌ی سجده بر روئیدنی‌های زمین
§ابن عباس: «کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُصَلّى عَلى الخَمْرة . احمد بن حنبل،‌مسند احمد: 1/ 269 و 303 و 309 و 358. خمره به حصیر کوچکى مى گویند که حائلى میان صورت و زمین مى گردد. لسان العرب، والمنجد، ماده «خمر».
§امّ سلمه نیز مى گوید: «کان رسول اللّه یُصلّى عَلَى الْخُمْرة . احمد بن حنبل،مسند احمد: 6/ 302.
مضمون این احادیث از عایشه، میمونه، امّ سُلیم و عبد اللّه بن عمر نیز نقل شده است . ر.ک: احمد بن حنبل،مسند احمد 6/ 6؛ 179/ 331، 335، 337 و 2/ 92 و 98
نتیجه: ایجاد گشایش ورخصت بر مسلمانان در سجده بر حائلی حصیری میان پیشانی و زمین 

مرحله سوم: جواز سجده بر لباس به هنگام اضطرار

سختگیری اولیه برای جا افتادن حکم، اذن ثانویه در هنگام اضطرار
•بخارى از انس بن مالک : «کُنّا نُصَلّى مَعَ النّبىّ فَیَضَعُ أَحَدُنا طَرَفَ الثَّوبِ مِنْ شِدّةِ الحَرِّ فَإِذا لَمْ یَسْتَطِعْ أَحَدُنا أَنْ یُمَکِّنَ جبهَتَهُ بَسَطَ ثَوبَهُ». بخاری،‌صحیح بخارى: 2/ 101؛ مسلم،‌صحیح مسلم: 2/ 105؛ احمد بن حنبل، مسند احمد: 1/ 100.
استثناء: بیان روایات سجده بر لباس تنها در هنگام  ضرورت (اشاره به اضطرار در بسیاری از روایات)
نسائى از یاران پیامبرصلی الله علیه و آله نقل مى کند که مى گویند: «کُنّا إِذا صَلَّیْنا خَلفَ النّبىّ بِالظَهائِرِ سَجَدْنا عَلى ثِیابِنا اتّقاءَ الحَرّ . ابن اثیر: جامع الأُصول: 5/ 468 شماره 3660.
ابن ابى شیبه، شیخ بخارى مى گوید: نماز بر «طنفسة» (که نوعى فرش کرک دار است) امرى است جدید؛ و از رسول خدا به سند صحیح روایت شده است که بدترین امور، امر بى سابقه است و هر امر بى سابقه بدعت است. المصنف: 2
حکم سجده در شیعه و اهل سنت و حکمت سجده بر خاک
از نظر فقه شیعى فقط مى توان بر دو چیز سجده کرد: 1. زمین، مانند خاک و سنگ و مانند آن دو. 2. چیزى که از زمین مى روید، مشروط بر این که پوشیدنى و خوردنى نباشد.
از نظر فقه سنى، دایره حکم وسیع تر است، آنها سجده بر منسوجاتى از پشم و پنبه و مو را جایز مى دانند، تنها شافعى است که مى گوید: بر گوشه دستار و اطراف جامه و آستین پیراهن سجده جایز نیست.خلاف شیخ طوسى 1/ 357- 358، مسأله 112، 113 و مدارک دیگر.
عن هشام ابن الحکم قال قلت لأبى عبداللَّه علیه السلام: اخبرنى عمّا یجوز السّجود علیه و عمّا لایجوز؟ قال: السّجود لایجوز الاعلى الْأرْضِ أو ما أنْبتت الْأرض إلا ما أکل أو لبسَ. فقلت له جعلت فداک ما العلّة فى ذلک؟ قال لأنّ السجود هو الخضوع للّه عزّوجلّ فلاینبغى أن یکون على ما یؤکل و یُلبس، لأنّ ابناء الدُّنیا عبید ما یأکلون و یلبسونَ، و الساجد فى سجوده فى عبادة اللَّه عزّوجلّ فلاینبغى أن یضع جبهته فى سجوده على معبود ابناء الدّنیا الَّذین اغتروا بغرورها. و السجود على الأرض افضل لأنّه أبلغ فى التَّواضع و الخضوع‏ للّه عزّوجلّ:مجلسی،‌ بحارالانوار، ج 85، ص 147، به نقل از صدوق،‌ «علل الشرایع»، ج2،‌ص 341.

 

 



موضوع :


شبهات مربوط به توحید عبادی
توحید عبادی

توحید در عبادت: تنها باید خدا را پرستش کرد و غیر او شایسته عبودیت نیست.
عبادت براى کسى که کمال مطلق و مطلق کمال است.
هدف اصلى از عبادت:راه یافتن به قرب آن کمال مطلق
نتیجه‏: 1. فاصله گرفتن از هوى و هوسها 2.  روى آوردن به خودسازى و تهذیب نفس
توحید و شرک در نظر وهابیت
توحید در نظر وهّابیت   دارای دو مرتبه:1.توحید ربوبى: توحید در خالقیّت . توحید الوهى: توحید در عبادت
آنان معتقدند که توحید در خالقیّت به تنهایى کافى نیست؛ بلکه باید در پى آن، خداى یگانه را پرستید.
توحید عبادى، ویژه وهّابیان نیست و همه مسلمانان بدان معتقدند.
ویژگى وهّابیان: تعظیم پیامبران و اولیاى الهى و زیارت و توسّل و شفاعت را عبادت خلق و نوعى شرک مى‏انگارند. حال آن‌که نمى‏توان هر تعظیم و خضوعى را عبادت شمرد و از مصادیق شرک محسوب کرد.
زیارت قبور مؤمنان از نظر کتاب و سنّت
علماء اسلام به پیروى از آیات قرآن و احادیث، زیارت قبور پیامبران و صالحان را تجویز کرده و براى آن فضیلت و کرامتى قائل شده‏اند.
وهابیان، اصل زیارت قبور را (به حسب ظاهر) حرام نمى‏دانند ولى سفر براى زیارت قبور اولیاء را حرام و ممنوع اعلام مى‏دارند.
تا پایان قرن هفتم: اتفاق نظر علما در جواز (یا استحباب) سفر برای زیارت
در اوایل قرن هشتم: مخالفت «ابن تیمیه» بر اساس بیان حدیثى از ابوهریره منسوب به پیامبر (صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم) : او بر اساس این روایات زیارت قبر نبی را جایز نمی‌داند.

  1. «لا تُشَدُّ الرِّحالُ إِلّا إِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ: مَسْجِدى هذا، وَمَسْجِدِ الحَرام، وَمَسْجِدِ الأَقصى».

  2. «إِنّما یُسافِرُ إِلى ثَلاثَة مَساجِد: مَسجد الکَعْبَة، ومَسْجدى، وَمَسْجد إیلیا».

رسول‌خدا صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم) : زوّروا القبور فإنّها تذکّرکم الآخرة ...: قبرها را زیارت کنید، زیرا زیارت آنها، مایه یاد آورى سراى دیگر مى‏گردد. (ابن ماجه،‌‌ صحیح ابن ماجه، ج 1 ، ص 113).
قرآن و زیارت قبور
«وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ احَدٍ مِنْهُمْ مّاتَ ابَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ انَّهُمْ‏ کَفَرُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ».(توبه:84)

پیامبر هیچ گاه نباید بر جنازه منافق نماز بگزارد و نباید بر کنار قبر او بایستد.

تفسیر بیضاوى، ج 3 ،ص 77: خداى تعالى پیغمبر خود9 را از نماز بر آنها نهى کرده فرماید:

1. «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً» اى محمد بر هیچیک از این منافقان پس از مردنش نماز نخوان، چون رسم رسول خدا9 صلی الله علیه و آلهچنان بود که بر آنها نماز میخواند و احکام سایر مسلمانان را بر ایشان جارى میکرد.

2. «وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ» و براى دعا کردن بر سر قبرش نه ایست، این نیز بدان جهت بود که رسول خدا9چون بر شخص مرده‏اى نماز میخواند ساعتى نیز بر سر قبر آن میت می‌ایستاد و براى او دعا میکرد.

 و خداى سبحان او را از این دو کار جلوگیرى فرمود.

از این که مى‏فرماید درباره منافق این دو کار را انجام نده مفهوم آن این است که درباره غیر منافق این کار خوب و شایسته است.
مقصود از «وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ» 

آیا مقصود تنها قیام موقع دفن است، که درباره منافق جائز نیست و درباره مؤمن لازم و شایسته مى‏باشد؟ یا مقصود اعم از موقع دفن و دیگر مواقع است؟

1. برخى از مفسران آیه را ناظر به موقع دفن دانسته‌اند.

2. برخى دیگر مانند بیضاوى و غیره  اعم از دفن و غیر دفن دانسته‌اند.«وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ لِلدَّفْنِ اوْ لِزِیارَةٍ»

  مفاد آیه مى‏رساند که مقصود یک معنى وسیع است اعم از توقف هنگام دفن، و یا وقوف پس از آن.

در نتیجه: نهی از طلب رحمت براى منافق (نماز یا دعا یا وقوف بر قبر و غیره)

 مفهوم آیه: 1. طلب رحمت 2. وقوف بر قبر مؤمن جایز و شایسته است.

 یکى از آن اوقات، وقوف براى زیارت و خواندن قرآن براى مؤمن است، که سالها است به خاک سپرده شده است.

احادیث و زیارت قبور

پیامبر گرامىصلی الله علیه و آله به علت موقتى از زیارت قبور نهى کرده بود سپس اجازه داد که مردم به زیارت بروند.
علت نهى  1. این بود که اموات گذشته‌یآنان غالبا مشرک بودند.

2. شاید تازه مسلمانان بر سر خاک مردگان به باطل نوحه سرائى مى‏کردند و سخنان خارج از ادب اسلامى می‌گفتند.

 پس از گسترش اسلام این نهى برداشته شد.

1.«کنت نهیتکم عن زیارة القبور فزوروها فانّها تزهّد فی الدّنیا و تذکّر الآخرة»

2. پیامبر گرامىصلی الله علیه و آله، قبر مادر خود را زیارت مى‏کرد: «زار النّبىّ قبر امّه فبکى و ابکى مَن حوله ... استأذنتُ ربّى فی اَن اَزورُ قبرَها فاذنَ لی فزوروا القبورَ فإنّها تذکّرکم الموت»

3. عائشه مى‏گفت که رسول خدا زیارت قبور را آزاد اعلام کرد. «انّ رسول اللّه رخّص فی زیارة القبور»

 

4. عائشه: پیامبر کیفیت زیارت قبور را براى من تعلیم کرد.«فامرنى ربّى آتى البقیع فاستغفر لهم،قلت: کیف اقول:یا رسول اللّه؟ قال قولى: السّلام على اهل الدّیار من المؤمنین و المسلمین،یرحم اللّه المستقدمین منّا و المستأخرین و إنّا إن شاء اللّه بکم لاحقون»

زیارت قبور معصومین

بیان زیارت‌نامه‌های اهل سنت از مرقد پیامبر
مؤلف«الفقه على المذاهب الاربعه»:زیارت قبور براى پندگیرى و یاد آخرت مستحب است و روز جمعه مؤکد است.
سزاوار است زائرهنگام دیدن قبور بگوید: «السّلام علیکم دار قومٍ مؤمنین و انّا ان شاء اللَّه بکم لاحقون»
فقهای مذاهب اربعه: «سفر براى دیدار قبور مردگان، به ویژه مزار صالحان مستحب است.» حنبلیان زیارت از راه دور آمدن مباح می‌دانند.

 

در کتب اهل سنت: «روزى رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله در خانه عایشه تشریف داشتند که حسین علیه السلام وارد شد. پیغمبر او را در آغوش کشید و بسیار بوسید و بویید. عایشه سؤال کرد: چقدر حسین را دوست مى‏دارى؟ حضرت فرمود: مگر نمى‏دانى او پاره جگر من و ریحانه من است. سپس حضرت گریست و فرمود: جاى نیزه‏ها و شمشیرها را مى‏بوسم که بنى‏امیه بر حسینم خواهند زد. سپس ادامه داد: او را با لب تشنه مى‏کشند و شفاعت من هرگز به آن‏ها نمى‏رسد. خوشا به حال کسى که بعد از شهادت حسینم، او را زیارت کند. عایشه پرسید:اجر زائر حسین چقدر است؟ حضرت فرمود: یک حج من. عایشه تعجب کرد و این سؤال را چندین بار پرسید و هر بار رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله ثواب زیارت حسین را زیادتر گفت. تا این که فرمود: ثواب زیارت حسین علیه السلام برابر نود حج و نود عمره من است که در نامه عمل زائر نوشته مى‏شود.» 
زیارت قبور و مرقد پیامبر

1. عبداللَّه بن عمر روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس قبر مرا زیارت کند، شفاعتم براى او واجب مى‏شود.

2. عمراز پیامبر صلی الله علیه و آله : هر کس قبر مرا یا مرا زیارت کند، شفیع او یا گواه او خواهم بود.

3. ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه و آله : هرکس پس از وفاتم مرا زیارت کند، گویا مرا در حال حیات زیارت کرده است و هرکه مرا زیارت کند، روز قیامت شفیع یا شاهد و گواه او خواهم بود.

4. انس بن مالک از پیامبر صلی الله علیه و آله : هرکس در مدینه به خاطر خدا مرا زیارت کند، شفیع او خواهم بود.

5. ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله : هرکس مرا در حال مرگم زیارت کند، چونان کسى است که مرا در حال حیات دیدار کرده است و هرکس مرا زیارت کند تا آنجا که به قبر من برسد، روز قیامت، شاهد یا شفیع او خواهم بود.

حضرت زهراعلیها السلام به زیارت حمزه و بعد به زیارت پیامبر مى‏رفتند. حضرت امیرالمؤمنین به زیارت قبر حضرت زهرا مى‏رفتند. پیامبر خدا به زیارت قبور بقیع مى‏رفتند و در اول هر سال به زیارت شهداى احد مى‏رفتند.
لمس و بوسیدن ضریح معصومین
زائر خانه خدا پیش از طواف، «حجر اسود» را استلام مى کند و با گذاردن دست بر آن، با ابراهیم خلیل (علیه السَّلام) بیعت مى کند.
زائر خانه خدا هنگام استلام حجر می‌گوید: «أَمّانَتى أَدَّیْتُها وَمِیثاقِى تَعاهَدتُهُ، لِتَشْهَدَ لِى بِالمُوافاةِ»

اشکال: بوسیدن ضریح و قبور ائمه، در حکم سجده بر آن‌ها می‌باشد و شرک محسوب می‌شود.

جواب: 1. اعمال هر کسى در گرو نیت او مى‏باشد.

2. بوسیدن ضریح و قبور ائمه به قصد سجده بر آن‏ها نیست بلکه براى اظهار شدت و کثرت علاقه و محبت به آن‏ها است.

3. اگر اینگونه اعمال شرک و کفر مى‏بود پیامبران گذشته چنین کارهایى را انجام نمى‏دادند. مثل حضرت یعقوب و یوسف علیهما السلام.«وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا» یوسف:100.





موضوع :


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز